دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

داستان مغان بینالودى از زبان دکتر شاهرخ میرشاهی

«دیزباد وطن ماست»- شاهرخ میرشاهی یکی از مفاخر ادبی دیزباد است که در یادداشت های کوتاهی به دیزباد پرداخته است. در این نوشتار به داستانی از مغان بینالودی می پردازد. این داستان را با هم می خوانیم.

همه ما دیزبادى ها با نام مغو که دهى بین دیزباد و مشهد است، آشنا هستیم. همیشه دیزبادى ها چند آشناى مغونى نیز داشتند که این نفرها براى شکار از ده خودشان تا دیزباد مى آمدند. گاهى نیز شکارى را که معمولا قوچ کوهى بود کشته با خود به دیزباد مى آوردند و می فروختند .. .و به همین گونه  آنها و شکارچیان ده هاى پیرامون دیزباد مانند ذقى و گرنه، کم کم نسل این حیوان ها  را از کوهاى دیزباد برکندند ......

جوانهاى قدیم به سبب دیگر با نام مغو آشنا بودند و آن به سبب رفتن به غار مغان بود....... 

نخستین بار، در کلاسهاى هفتم - هشتم بود که به غار مغان رفتم و آن سفرى بود که به همراه آموزگاران دیزباد بود، پدرم مسول مدرسه بود و مرا همراه برد.  من بیشتر نقش پادوى را داشتم و به همراه خرى که بار و آذوغه  را میبرد از پى آموزگاران روان بودیم......

  پسانتر چندین بار چه از مشهد و چه از دیزباد به این غار رفته بودم .....



غار مغان در نیمروزى راه از دیزباد تا غار است. براى رفتن باید از کونه بازه راست به طرف پشت لوکه و پس از پشت تلخون پیوه ژن  ... به سر کوهاى مغان می رسیم و غار در سینه کوه قرار دارد..... غار شاید دو - دو ونیم کیلومتر در یک گسل آهکى  با قندیلهاى  اهمى طبیعى زیبائى چه از پایین برجسته و چه از با لا آویخته  و گاهى  سربه هم داده آرایش شده است. .... افزون براین، غار نیز خانه خفاش ها است  و با کوه مدفوعى که در داخل غار ساخته اند، نشانه صد ها سال زندگى آنها در این غار است ..... 

... و در این غار آبدانهاى طبیعى وجود دارند که اهالى معتقدند که یک سر دیگر جریان آب به بغداد می رسد .......

........و می گفتند که کسى عصایش را در اینجا انداخته است و در بغداد پیدایش کرده است .......

در انتهاى  غار تابلو امریکائى ها، بانک ملى ایران، و سایر  یادگارهاى کوه نوردان  گذاشته شده است ...... 

از آنجا که چندین بار به غار مغان رفته ام، روزى مسؤل ورزشى دانشگاه پزشگى آن زمان مرا خواست و گفت که دانشجویان خواهش رفتن به غار مغان دارند و گفته اند که شما راه بلد هستید... گفتم به چشم ... ولى دانشجویان چه کسانى هستند؟ ... گفت از همه دانشکده ها، پزشکى، علوم، ادبیات و رشته پرستارى...بالاخره قرار شد که همه در کافه تریاى دانشکده پزشکى جمع شوند ... (در خیابان دانشگاه) ...من که هیچ انتظارى از این برنامه ریزى نداشتم و فکرمی کردم که مانند زمانهاى دیگر همینطورى با بچه ها حرکت کنیم و هرچه پیش آمد خوش آمد .... باشد. ..... متوجه شدم که قرار است دانشگاه به ما کوله پشتى  بدهد و به من که راهنما خواهم بود قطب نما و .....  

از اینکه وارد یک برنامه جدى می شدیم بسیار خرسند بودم ... که ناگاه مسؤل از طرف دانشگاه گفت اکنون برنامه را بگو .... چون من همیشه از راه کوه رفته بودم به همانگونه شرح دادم و دشوارى ها را نیز گفتم... بلاخره چون راه کوهى طولانى را پیشنهاد کرده بودم، دخترانى که آنجا بودند از آمدن صرف نظر کردند .....حیف.....و با بقیه قرارشد که از راه کوه حرکت کنیم ......

روز موعود ... کمى دیرتر حرکت کردیم .. با بچه هائى که هنوز پا به کوه نگذاشته بودند و حتى فکر می کردند که گردو درخت ندارد و از بوته چیده می شود.... حرکت کردیم . ... و با این دانشجویان تا که به نزدیکى مغو  از راه کوه ... رسیدیم شب شد.....باید ایستاده و شام  را آماده میکردیم ....

در بین راه جوانى که دانشجوى ادبیات بود همیشه علاقه داشت که در باره مولانا و شعر و... صحبت کنیم ... او که همتاى خود را در میان ما کمتر یافته بود،  بلاخره گفت کسى که مولانا را نشناسد نصف عمرش هدر رفته است ، ... و  این سخنى بود که بیست سال پس از آن،  سال  ١٣٨٦، زمانى که برنامه بزرگداشت مولانا را در داشگاه پاریس تنظیم می کردم فهمیدم .....

بلاخره وقت خواب رسید و این پسر شاعر منش فکرد می کرد که شب در کوه ها گرگ هم هست و ما باید دقت کنیم ..... و قرار شد که او در وسط گروه بخوابد ....تا کمتر نق نق کند.... من آتشى را در کنار افروخته بودم و در همان  سمت نیز خوابیدم .... به ناگاه در نزدیک سحر، با فریاد این جوان همه بیدار شدیم ....چى شد؟ چى شد؟. گفت همین الان یک حیوانى از روى من گذشت، پرید و رفت  !!! .... 

خواب از چشم همه پریده بود... و بیدار شدیم ... من نیز بدنبال هیزم در پیرامون جایمان می گشتم ، ... در تاریکى شب چراغ قوه ام به درخت زالزالکى که پر از زالزالک بود افتاد .... به بچه ها گفتم بیایید که درخت زالزالک است ... و انگار که به بهشت برین راه یافته ایم ... هوا کمى روشن و  گرگ و میش شده بود ......به دانشجویى که همراه من بود گفتم که این درخت زالزالک است و چند تایى برایش چیدم  و خواهش  کردم که برود و با بقیه برگردد ... باور نمیکرد. .. تا چند تائى که خوردم باورش شد ... باور نمیکردند که در میان کوه ها زالزالک پیدا شود ... . گفتم تو برو  تا در این اثنا من نیز هیزم جمع کنم .....همه آمدند و چون هوا روشن شده بود، تا جایى که توانستند زالزالک  چیدند ..... 

..... پس از صبحانه  حرکت کردیم .....به مغو رسیدیم و به غار رفته و برگشت را با ماشین به مشهد آمدیم .......

...... و سالها گذشت ..

..... در پاریس ، از سال ١٣٧٢  با جمعى از فرهیختگان و استادان دانشگاه  از جمله هما ناطق، انجمنى فرهنگى به نام رودکى بنیان کرده بودیم که مسؤلیتش با من بود و هنوز هم هست .....هدف این انجمن، حرکت در شناخت و شکوفا کردن  فرهنگ مشترک  نیکان  در کشورهاى قفقاز، آسیاى میانه، افغانستان و ایران است. از جمله برنامه ها، فراهم نمودن کنفرانس هاى جهانى که فرهیختگان گستره فرهنگ ایرانى، خارج از مرزهاى این کشورها با هم آشنا و در شکوفائى فرهنگ مشترکشان بکوشند... و زبان رسمى همایش فارسى است ....سومین این همایش ها در شهر گوته برى (گوتنبرگ) سوئد بود ... که در آن از بزرگان  ایرانى از جمله باستانى پاریزى، محمد اسلامى ندوشن، فرهنگ مهر و ... بیش از ٤٥ فرهیخته دیگر از تاجیکستان، افغانستان، ازبکستان و ... را دعوت کرده بودم ...

براى تنظیم برنامه باید به کوته برى سفر میکردم ... چند روز پس از برگشت به پاریس، گروه برگزارکنندگان همایش برایم پیام دادند که یکى از فامیلهایتان هر روز با ما در تماس است و میخواهد که شما را ببیند. ...

پرسیدم نامش چیست...، می گفتند که میگوید فامیل میرشاهى است، .... گفتم پس یک میرشاهى دیگر در شهر شما هست!!  .......

... در سفر دومم به این شهر او را پیدا نکردند ... تا اینکه روز همایش رسید، همایش نامش "پژوهش در فرهنگ باستان و شناخت اوستا" بود و در چندین رشته زبان، هنر، ادبیات، تاریخ و فرهنگ و ...و ... را در بر میگرفت و ٥ روز به درازا میکشید...   

در زمان همایش، گروه برگزار کننده به نزدم آمدند و جناب را که ادعا کرده بود فامیل منست، را آوردند... جوانى برومند ... بسیار سنجیده و دانا ... پرسیدم که شما فامیل من هستید... پاسخ داد که آرى ...در فکر بودم که این فرزند چه کسى باشد...و ... به ناگاه گفت که از ده مغان است... و نامش مغان بینالودى ... گفتم که نصفش دیزبادى است ... گفت که  همه اش دیزبادى است ... گفتم که شاید تو به دیزباد نیامده باشى ولى من چندین بار به مغو رفته ام ...گفت که فرض کنید که منم به دیزباد رفته ام ..... و ادامه داد که آمده ام که مهمانان کنفرانس را  فردا شب  دعوت کنم ...گفتم که ما تعدادمان زیاد است... و بهتر است که چند نفرى را انتخاب کنید .... گفت من میخواهم هرچه شما مهمان دارید را دعوت کنم ...در عجب بودم که این جوان برومند و علاقمند به دیزباد از کجا پیدا شد...!!! ... ولى نمیتوانستم از او بپرسم ... چون او به همه گفته بود که فامیل من است ...

روز دیگر طبق قرار پیشین ، دوست و فامیل ما با بیش از دوازده ماشین به محل برگزارى کنفرانس آمد و با نزاکت بسیار به ترتیب هر چهار نفر را از زن و مرد سوار ماشین کردند و به محل پذیرائى که بسیار زیبا آراسته بودند بردند. ...

هنرمندان همه گرد هم آمده بودند .... و بزم و مهمانى به سبک  ایرانى آغاز شده بود... افزون بر ما بیش از صد نفر دیگر نیز حضور داشتند ... مهمانان سخنران در کنفرانس از هرکشورى  که شرکت داشتند همچنان  شگفت زده و درپرسش  به چراى؟؟؟ آنها  نمیتوانستم پاسخ دهم ...

در برنامه که قرار شده بود چندین نفر و از جمله مهمانان که از ایران آمده بودند ... باستانى  پاریزى و از هر کشورى یکى چند دقیقه اى صحبت کند... 

.... تا اینکه براى سخن آغازین، جناب مغان بینالودى به پشت تریبون رفت ... با تعریف از من و ... گفت که  او نامش مغان بینالودى است  و این نام را در پس از مهاجرت به سوئد انتخاب کرده است... سبب این نام آن  است که وى نخستین فرزند ده مغان است که توانسته است دیپلمش را بگیرد و آموزگار او آموزش خود را در ده دیزباد دیده است ...و گفت که میرشاهى (اشاره به من)  نیز از دیزباد است و شما همه مهمان ما دیزبادى ها هستید ... همه برایش کف زدند و من نیز با اینکه همچنان بهت زده بودم، ... به پشت میکروفن  رفتم و از همه برگزار کنندگان سپاسگزارى  کردم ...

در این میان که گاهگاهى از هر کشورى کسى سخن می گفت، باستانى پاریزى نیز به نوبه خود سخن گفت و اشاره کرد که افسوس عمرش اجازه نخواهد داد که به دیزباد رود ... (وى در زمان همین کنفرانس بود که خبر فوت همسرش را در ایران شنیده بود) ..... در این میان یکى از حاضرین (ایرانى) اجازه سخن خواست...  و او نیز با تعریف گفت که  دیزبادى ها به راه حسن صباح، یکى از ایران پرستان .... رفته اند و ..... او میگفت که در پادگان مشهد سرهنگ بوده است و سرهنگ محمد را نیز میشناخت ...

این بود بخشی از داستان مغان و دیزباد و یک آغاز بر رابطه میان دو روستا در شهر فرنگ که با کلام زیبای پروفسور شاهرخ میرشاهی نوشته شده است.


دیزباد منطقه حفاظت‌شده اعلام شد

«دیزباد وطن ماست»- از سوی معاونت ریاست جمهوری و سازمان حفاظت محیط‌زیست کشور دیزباد به‌عنوان بخشی از منطقه حفاظت‌شده بینالود اعلام شد.

به گزارش دیزباد وطن ماست، شکار، بوته کنی و قطع درختان جنگلی برای همیشه ممنوع شد.

 متعاقباً تابلوهای ذی‌ربط در دونقطه دیزباد، یکی در آسیاب عیسی و دیگری در سر مزار نصب گردید (5/8/92)


تلاش پیگیرانه دیزبادی ها در جلوگیری از انقراض گونه های گیاهی و جانوری

شیر، پلنگ، بز کوهی، گرگ، روباه، عقاب، جغد، گراز، شاهین و ...

ملر، زج، آویشن، کاکوتی، کاسنی، زبوگو، چای کوهی، پونه پکوتل، تره کوهی، بابونه، گل گند پونه و...

همه این ها مواردی هستند که در دیزباد سال ها وجود داشته و دیزبادی ها به اندازه مورد نیاز به گونه صحیحی از آنها برداشت می کرده اند و طی این سال ها نسل آنها در دیزباد وجود داشته است.

اما متاسفانه در سال های اخیر عده ای خدا نشناس شروع به برداشت و قتل و غارت سودجویانه از این منابع طبیعی کرده اند. به عنوان مثال در فصل برداشت ملر، افرادی با نیسان به دیزباد آمده و ملرها را با پیاز آن چیده و برای فروش به شهرها و جاده های مجاور می برند.

یا شاید امروز به ندرت در دیزباد صدای جغد را شنید در حالیکه همین 10 سال پیش صدای این حیوان در تمام کوچه پس کوچه های دیزباد شنیده می شد.

سوال اینجاست که آیا دیزبادی ها تفنگ ندارند و یا دستشان شل است و نمی توانند از منابع طبیعی خودشان استفاده تجاری کنند؟

بلی ما می توانیم این کارها را انجام دهیم اما برای محیط زیست ارزش قائل هستیم و این کار را بی حرمتی به سایرین تلقی کرده و در شان خود نمی بینیم که از بیت المال دزدی کنیم.

خوشبختانه امروز در شورای اسلامی دیزباد عزمی راسخ برای جلوگیری از این گونه حرکات وجود دارد و امیدواریم که این افراد شناسایی و دستگیر شده و جریمه شوند تا در آینده جلوی این مسائل گرفته شود.


هیچ کس حق ندارد جز به اندازه بسیار محدود از گیاهان دارویی دیزباد جمع آوری کند.

همچنین «دیزباد وطن ماست» امیدوار است که شورای دیزباد شرایطی را برای آموزش دیزبادی ها جهت کاشت گونه های گیاهان دارویی پدید آورد که ضمن حفظ منابع طبیعی، تولید گیاهان دارویی در حجم وسیع در دیزباد به عنوان یکی دیگر از مزایای دیزباد رشد پیدا کند.

همچنین مکانی برای نگاهداری گونه های جانوری دیزباد در نظر گرفته شود. باغ وحش دیزباد می تواند خود یک جاذبه بسیار قوی گردشگری برای روستای دیزباد قلمداد شود.



محمد قائم پناه در این خصوص دیدگاه دیگری دارد. وی می گوید: «درود و خدا قوت،

بسیار خوب است که دیزبادی ها به طبیعت و محیط زندگی خود توجه دارند.

تنها خواستم بگویم که راه اندازی یک باغ وحش یک ایده محیط زیستی نیست و این که حیوانات در قفس نگه داری شوند همیشه مورد اعتراض دوستداران طبیعت و حیات وحش بوده است. نگاهی به باغ وحش مشهد و تهران بیاندازید که شیر را روی آسفالت و در فضایی محدود نگه می دارند.... نگه داری شامپانزه در قفس بایست موجب خجالت ما باشد، نگهداری این نزدیک ترین خویشاوند ما در قفس مثل این است که یک کودک سه یا چهار ساله آفریقایی را بیاوریم و در باغ وحش به نمایش بگذاریم...

باغ وحش تنها با استانداردهای بالا (که در برخی کشورهای اروپایی و آمریکایی دیده می شود) یعنی فضاهای بسیار بزرگ و با پوشش گیاهی غنی و نزدیک به محل زندگی این حیوانات، شاید قابل پذیرش باشد.

به طور حتم دیزباد پتانسیل های بسیار زیادی در زمینه آشناسازی مردم با حیات وحش دارد و نیازی به سرمایه گذاری سنگین برای راه اندازی یک باغ وحش استاندارد، ندارد.

یکی از این ایده ها کاری است که بوم کلبه ترکمن در حاشیه پارک ملی گلستان انجام داده است. در فصل جفتگیری مرال ها، شکارچیان غیرمجاز در شاخ گاو می دمند و صدایی مشابه صدای مرال تولید می کنند و این باعث جذب سایر مرال ها می شود. و از این فرصت برای شکار استفاده می کنند. بوم کلبه از شکارچیان خواسته است به جای شکار این گنجینه های پارک ملی، با خود یک گروه کوچک توریست همراه ببرند. شکارچیان همان کارها را انجام می دهند اما به جای شلیک به این زیبایی های طبیعت، آنها به گردشگران نشان می دهند. با این کارها گردشگران تجربه ای شگفت به دست می آورند و درآمدی قانونی هم برای شکارچیان به دست می آید. در دیزباد می توان برنامه مشابهی با مشورت بلدهای محلی و شناسایی پتانسیل های منطقه حفاظت شده بینالود، طرح ریزی کرد. از دیدن انواع گیاهان بومی و حشرات در مسیر، دیدن پستاندارن کوچک تا در نهایت در صورت موفقیت دیدن یک گله گراز یا قوچ و میش وحشی... در مسیر خوردن چای از گیاهانی که در کوه جمع کرده اند و غذایی که سنتی و مرسوم دیزباد است به جذابیت برنامه خواهد افزود.

دستاورد جانبی اینکه هر شکارچی که جذب این پروژه بشود، یک شکارچی هم از منطقه حذف می شود. این موضوع خوبی های مختلفی با خود همراه دارد.»

شکار در روستای دیزباد ممنوع است!!!

دیزبادی های عزیز در صورتی که هر شکارچی را با اسلحه در دیزباد مشاهده کردید، لطفا هرچه سریعتر مساله را با مسئولان در میان بگذارید.

این وظیفه هر «دیزوند» است که برای حفظ منابع طبیعی دیزباد، متخلفین را به ارگان های نظارتی (محیط زیست نیشابور) معرفی کند.


در شورای پیشین چند شماره توسط مهندس محمود کردی بر روی دیوار کارخانه برق نصب شده بود، اما امروز داستان قدری متفاوت است و می توانید آقایان نیازعلی گنجعلی، زین العابدین میرشاهی و حسین میرشاهی، به عنوان همیار محیط زیست معرفی شده اند، اطلاع دهید.


امروز دیزباد به عنوان منطقه حفاظت شده معرفی شده است و بیایید نگذاریم عده ای سودجو، منابع طبیعی دیزباد را برای چند ساعت تفریحشان از بین ببرند.

به خاطر داشته باشید، شکار برای همه (دیزبادی و غیر دیزبادی) ممنوع است. دیزبادی ها خود باید نمونه باشند و اول از همه برای منابع طبیعی خود احترام قائل شوند و در مرحله دوم ناظر قوانین شورای اسلامی دیزباد برای جلوگیری از شکار باشند.


دیزباد منطقه حفاظت شده اعلام شد!

«دیزباد وطن ماست»- منطقه دیزباد به عنوان بخشی از کوهستان بینالود، منطقه کامل شکار ممنوع تعیین شد.


به گزارش «دیزباد وطن ماست» به نقل از روابط عمومی شورای اسلامی دیزباد در دیدار روز پنجشنبه، 92/7/18، جناب آقای نوربخش، رییس محترم اداره محیط زیست نیشابور، از دیزباد داشتند، منطقه دیزباد به عنوان بخشی از کوهستان بینالود، منطقه حفاظت شده تعیین شد.


 بنابراین گزارش انجام هرگونه شکار و صید پرندگان و حیوانات وحشی، در این منطقه اکیدا ممنوع است و با متخلفین برخورد خواهد شد. 

همچنین مقرر شد تابلویی در سر مزار برای هشدار این موضوع نصب گردد.


این گزارش ادامه می دهد: از سوی شورای دیزباد، آقایان نیازعلی گنجعلی، زین العابدین میرشاهی و حسین میرشاهی، به عنوان همیار محیط زیست به اداره محیط زیست نیشابور معرفی شدند. این اداره ضمن تایید نام ایشان، این عزیزان را جهت صدور کارت به اداره کل محیط ریست استان خراسان رضوی معرفی نموده است. وظیفه این دوستان، گزارش متخلفین و ناقضین قوانین شکار ممنوع در دیزباد است.

امیدواریم که با مشخص کردن دقیق نحوه برخورد با متخلفین و اطلاع رسانی گسترده آن توسط همیاران محیط زیست دیزباد، به کارایی این مصوبه بیافزاییم.