دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

خاطره ای از یک عروسی در دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- فرخ میرشاهی یکی از شخصیت های خوش ذوق دیزبادی است که نوشته های زیبایی را به رشته تحریر در آورده است. با هم خاطره عروسی در دیزباد را می خوانیم.

«کجایی ..ای خدا،  من نمی دانم با این شوهر کچل، پیر، بی پول و خسیس چکار کنم و ....» همین که این کلمات به گوشم رسید مثل برق از خواب پریدم آخه از صبح منتظر چنین لحظه ای بودم. 

عروسی یکی از قوم و خویشهای نزدیک بالا دهی بود و مراسم عروسی  طبق معمول در سر غرغاب بر گزار می شد. حالا منم برای اینکه سرما نخورم مثل ساردین به بقیه برو بچه ها چسبیده بودم. اون زمان سر غزغاب مثل الان نبود تنها خانه هایی که اونجا بود خانه عمو غلامرضا و حجی حسن بود و یک کمی دورتر خانه محمد ابراهیم آقاجان.

صبح زود همان روز بود و من از اینکه امشب قراره نمایشنانه و یا به اصطلاح خودمان «شو بزی» اجرا بشه خوشحال بودم. بگم تو اون زمانها هنوز تلویزیون ملویزیونی در کار نبود و جوونها اخر شب قبل از خواب شروع به سیخ زدن رادیوها  و گوش کردن اهنگ های خش خشی داخلی و یا خارجی می کردند. من تو اون  زمانها دوازده و یا سیزده سالی بیشتر نداشتم و به قول معروف داشتیم به جرگه ادم بزرگها می پیوستیم و به همین خاطر همه جوون های فامیل رو برای یاوری و کمک روز قبل به ابگو‌شت دعوت کرده بودند، کاری ندارم همه برای صرف صبحانه رفتیم جماعتخانه بالاده، کارها از دیشب تقسیم شده بود و از بخت بد ما، من برای کمک به یکی از اقوام که یک خر داشت  برای جمع اوری «خیاره !»و بوته های کوهی و ...انتخاب شده بودم، بعد از اینکه به به اتفاق یکدیگر خر را از طویله آزاد کردیم از طریق کوچه دروازه رفتیم به طرف بالای دروازه،  از نزدیکیهای پلاو گله شروع کردیم به کندن بوته های جورواجور، خیاره و ...تا نزدیکی های بالای درخت سینجد رفته بارمان درست شد و برگشتیم، بعد از تحویل دادن به تنور رفتم جای بقیه بچه ها.


ناهار در مسجد بود و  یادمه که من همیشه دوست داشتنم سرکی به اشپز خانه مسجد بزنم و بیشتر وقتها عمو داوود«شوهر عمه گلثوم» انجا بود «حتما تعریف پلاو داوودی را شنیده اید». تا قبل از ناهار هنوز وقت زیاد بود و من هم با بچه ها سرمان را گرم می کردیم. کربلایی جواد یک مغازه داشت که گاهی وقتها می رفتیم و برای خودمان شکلات سیخی می گرفتیم. بعد از صرف نهار در مسجد با بجه تصمیم گرفتیم بریم قطه و یاآب تنی، اون زمانها بیشتر پسرها برای قطه می رفتند طرف های گاولوش و یا تختگاه و یا «دهند او» و ....

شب شده بود و بعد از صرف شام رفتیم طرف سر غرغاب تا برای خودمان جا بگیریم و خودتان بهتر از من میدانید که تو عروسی ها چه در ته ده و چه در بالا ده همیشه جاهای خوب و فرش شده به مردها متعلق بود و جاهای بد و سنگ و چالها به خانم ها، هنوز که هنوز است نتوانستم این قضیه را بفهمم و باش کنار بیام نگین که دروغ میگم جشن معلم که برگزار شد هنوز این مشکل حل نشده بود.

بالاخره کم کم همه آمدند و من که از سرما داشتم می مردم خودم رو ساندویچی بین بچه ها جا دادم، هیچی دیگه سرما از یک طرف و خستگی از طرف دیگر و دیر شروع کردن نمایشنانه باعث شد که من خوابم ببره

همانطور که اول داستان گفتم با صدای خانم بازیگر یهو از خواب بیدار شدم ولی هر کار می کردم که چشمهایم رو باز نگه دارم نمی شد. این دفعه با دست زدن های مکرر از خواب بیدار شدم و یکی از بچه ها گفت پا شو فرخ باید بریم من هم بعد از پا شدن مثل بقیه به طرف خانه عمو شمس که نزدیک کوچه باغ و موده قرار داشت رفتیم چون قرار بود بقیه مراسم انجا ادامه پیدا کند. آنقدر اونجا شلوغ بود که من شخصا نرفتم و مجبور شدم برم بالای پشت بام، حالا فکر می کنم می بینم چه جراتی داشتیم می رفتیم لب چنگ بامها می نشستیم تا مراسم عروسی را نگاه کنیم. از شدت خستگی و سرما نتوانستم طاقت بیارم رفتم پایین که برم خانه ولی چون تنها بودم می ترسیدم راستش حاجی مسلم سگی داشت که خیلی گیرند بود و همیشه بین خانه اقای ورقه و ابولقاسم نگهبانی می داد و از من بدش میامد چون هر دفعه که از آنجا رد می شدم داستان داشتم همینجوری منتظر کسی بودم که به طرف بالا ده برود که دو نفر را دیدم که با چراغ قوه قصد رفتن به بالا ده را دارند نزدیک شدم دیدم علی کربلایی جواد و  زنده یاد احمد صمد  بودند که خیلی وقتها با بچه های دیگر هم بازی بودیم.

بچه ها منو تا کوجه دروازه همراهی کردند و بعد از خداحافظی رفتم و حسابی خوابیدم.


بازسازی چشمه کمبول و طرح شورای اسلامی دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- برنامه شورای اسلامی دیزباد برای بازسازی چشمه کمبول یکی از برنامه های بسیار ضروری است اما در این ویدئو حسین خافی علاوه بر این خبر، حامل خبر خوب دیگری است که با هم می شنویم.



بازسازی سه چشمه قدیمی در دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- سه چشمه قدیمی  دیزباد با اسامی: چشمه دروازه، چشمه کمبول (چشمه مدرسه) و چشمه اقلیما به سبک سنتی باز سازی می شوند.

به گزارش دیزباد وطن ماست به نقل از روابط عمومی شورای اسلامی دیزباد، به منظور حفظ بافت با ارزش دیزباد عملیات اجرائی چشمه دروازه از خردادماه سال جاری شروع شده و پیش بینی می شود تا پائیز مورد بهره برداری قرار گیرد.

گفتنی است چشمه دروازه یک از قدیمی ترین چشمه های دیزباد می باشد که در میانه ده بالا قرار دارد و از قدیم الایام مورد استفاده مردم بوده است.

 متاسفانه چند سالی است که به صورت متروکه در آمده و آب آن نیز پنهان شده است. 


کوچه بالای دیزباد ماشین رو شد

«دیزباد وطن ماست»- کوچه بالا واقع در ده بالای دیزباد ماشین رو شد.

به گزارش دیزباد وطن ماست، در ده بالا دو معبر اصلی وجود دارد که معبر پایینی چندین سال قبل ماشین رو شده بود.

در طرح جدید با همت  ایرج میرشاهی و جمعی از اهالی تعریض معبر انجام  شد.

با اجرای این طرح، خودروهای سواری می توانند تا چشمه دروازه رفته و برگردند.

شورای اسلامی و دهیاری دیزباد طی پیامی از ایرج میرشاهی و سایر دست اندر کاران تقدیر و تشکر کرد.

گفتنی است چشمه دروازه یکی از قدیمی ترین چشمه های آب شرب و شستشو در ده بالا است که سالیان دراز مورد استفاده قرار می گرفته است.

چند سالی است به صورت مخروبه درآمده است، با امکان حمل مصالح ساختمانی به محل چشمه، شورای اسلامی در نظر دارد با کمک اهالی، مظهر قنات، حوضچه و نشستنگاه آنرابه صورت طرحی سنتی و زیبا، باز سازی کند.