دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

طبیعت زیبای دیزباد در فصل خزان

«دیزباد وطن ماست»- در انتهای فصل خزان که برگ ریزان به پایان می رسد تنها نمایی از چوب درختان در دیزباد دیده می شود. با هم این صحنه زیبا را به تماشا می نشینیم.



صدای زیبای محمد چاووشی از دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- محمد چاووشی پدر ساناز چاووشی یکی از هنرمندان خوش صدای دیزبادی است که در این کلیپ به هنرنمایی می پردازد.

دیزبادی ها به صدای خوش اهمیت زیادی می دهند و سازهای مختلفی را می نوازند. اما همچنان نیاز به احیای موسیقی در دیزباد یکی از مباحث مهم هنری در دیزباد است.




پرواز عقاب دیزباد بر فراز کوهستان

«دیزباد وطن ماست»- یکی از زیبایی های دیزباد پرواز پرندگان شکاری بر فراز آن است که توسط یگان حفاظت محیط زیست دیزباد مورد توجه و حفاظت قرار گرفته اند.

در ویدئویی که ملاحظه می فرمایید، عقاب دیزباد بر فراز کوهستان دیزباد قابل روئیت است.



جنبه های مادی ازدواج در سنت دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- دیزباد بالا در گذشته از سننی خاص در باب ازدواج پیروی کرده است. هادی میرشاهی یکی از محققان دیزبادی است که در باب مساوده که چارچوب مالی ازدواج دیزبادی هاست می نویسد:

گفتگویِ اولیّه و مندرج درمساوده:


  1. معمولأ تمام هزینه مراسم عروسی بعهده خانواده داماد است.
  2.  دختر اگر جهیزیه نداشت اجباری درکارنبود هرچه قدر امکان مالی داشت کافی بنظر می رسید.
  3. شیرحق دردیزباد رسم نبود. ولی گاهی اتفاق میافتد مقداری پول دراختیار خانه عروس قرار می گیرد تا بتوانند لباس، کفش برای عروس و دامادخریداری کنند. در آن زمان اسبابِ زندگیِ ساده بود. مثلأ برای اینکه کف اطاق کاملأ پوشیده شود از پلاس و نمد استفاده می کردند. درخانواده های کم درآمدتر کف حتّی قسمتی با خورجین و بَرجَمَه مفروش می شد.


شانه پهلو و شب چلّه ای

درشب چلّه (شب یلدا) خانواده داماد گوسفندی را ذبح کرده و لاشه آن را باسم "شانه پهلو" بایک جفت کفش و جوراب و چند کلّه قند و شیرینی مثل نقل و کشمش برای خانواده دخترمی برند و کسانی که این گوشت را بخانه عروس می برند با خانواده داماد، شب در خانه پدر عروس دعوت می شوند و به این تعدادهم ازطرف خانوده عروس یک دستمال و یا حوله ای داده می شود. شانه پهلو  یعنی یک شانه گوشت گوسفند یا یک شقّه که نصف یک گوسفند می باشد. 



مراسم لباس دوختن و تهیّه جهیزیّه 

 مراسم لباس دوختن جزئی ازمراسم عروسی به حساب  می آید. بعد ازآنکه وسائل و امکانات مورد نیاز خریداری شد  لباس های   عروس و داماد در منزل پدر عروس دوخته می شود .

یک خیّاط محلّی با چَرخَش به منزل پدر عروس می رود، تمام البسه عروس و داماد را می دوزد. یقه پیراهن داماد آنقدر گشاد دوخته شده که موجب بدنامی عروس و داماد را فراهم می سازد. در طیّ این مراسم که ممکن است روزها طول بکشد مراسم هلهله و آواز و موسیقی و رقص فراهم است.


هیزم باری     

کم کم به مراسم عروسی نزدیک می شویم.  تعدادی ازجوانان  برای آوردن هیزم از کوه، شبانه یا صبح زود راهی کوه می شدند تا یکبار ِالاغ هیزم ازکوه بیاورند. درخانه داماد وسیله جشن و سرور بر پا بود و تعدای زن و بچّه دایره زنان جلو هیزم بارها می رفتند.

روی بارِ اولین الاغی که  هیزم آورده بود یک شال قرمز به عنوان برنده می انداختند. این استقبال ازهیزم بارها، دایره زدن تا آخرین نفرکه از کوه می آمد ادامه داشت که عملیات یک نوع مسابقه  به حساب می آمد که هرکس آرزوی اوّل شدن آن را داشت.

تعدادی از هیزمِ این الاغها را به خانه عروس و فامیل عروس و تعدادی هم به خانه داماد و فامیل داماد می بردند.

این بارهای هیزم هرکجا می رفت، آن هیزم آوردرهمان جا شام می خورد و یک دستمال به او هدیه می دادند به اولین هیزم بار که برنده شده بود دو دستمال و به بقیّه هیزم بارها یک دستمال می دادند.

 ازاین هیزم برای تنور و پخت نان و غذای عروسی استفاده می شد. همزمان هیزم باری، شکستن قند، پاک کردن گندم برای نان و حلیم، برنج برای شام  شب آخر عروسی انجام می شد. گوسفند کشی ازدیگر مراسم عروسی بود.


خربّره    

درمسودّه آن مقداری وسائل و اقلام خوراکی که خانوده داماد بعنوان خرج مطبخ بایستی به خانواده عروس بدهد مشخّص شده بود که آنها را درخنچه هایی می چیدند و این اقلام روی دوش جوانان، روز قبلِ عروسی همراه دُهُل و سُرنا بخانه عروس می بردند.

درمراسم خربّره اقلامی چون ادویه جات، نفت، برنج و روغن، سیب زمینی و پیاز، حنا و لوازم آرایشی مشاهده می شود به کسانی که این اقلام را حمل می کنند دستمالی هدیه می شود.    


یک روایت به لهجه دیزبادی

«دیزباد وطن ماست»- امروز گویش دیزبادی در معرض گویش های مشهدی و نیشابوری قرار گرفته و تا اندازه ای اصالت خودش را از دست داده است. اگر چه بیان این موضوع سخت است اما وقتی به گویش جوانان دیزبادی نگاه می کنیم می بینیم که تنها کسانی که سال ها پیش به خارج از کشور رفته اند می توانند لهجه دیزبادی را نمایندگی کنند.

یروز توپشَ ایو نشسته بویم. یک هُو کوخ ازچوخت ایوافتادبزورم. بازنگیچه دستم ترقزدادم به اوبر. گفتن بشین بچه چکارمنی؟ گفتم کوخَر نگاه کنن. یک هَو همه بترسین.  گفتن خدامرگم ته توخیلی شانس دری. اگر دمگزی بدبخت بیم.

دوستانی که تمایل دارند می توانند در قسمت نظرات، ترجمه این متن را بنویسند.