«دیزباد وطن ماست»- در آخرین نوشتار هادی میرشاهی به ادامه ضرب المثل های دیزبادی می پردازد که بحق کار زیبایی است و امیدواریم که از خواندن آن لذت ببرید.
- مورغِ هَمسَیَه غازَ.
/فکر میکنیم که زندگی همسایهمان خیلی مرفهتر، تغذیه بهتر و دارای پسانداز بیشتری هستند.
/ این قضاوت ممکن است سطحی باشد.
- هر چیز کی خاراَیه روزی بکاراَیه.
/ این خصلت در مردم دیزباد خیلی رایج است که هر چیزی را برای روز مبادا نگهداری میکنند.
- زِراندازش زُمیه (zomia) ورواندازش آسُمو (asomo)/تصویر آدمِ فقیر و نا دار رانشان میدهد.
- کار را کی کیرد اوکی تُمُم کیرد.
- دست درکَسَه وموش د پِشَنی. (موش = مُشت، کَسَه =کاسه پِشَنی = پیشانی)
/آدمهای نمک نشناس را گویند که در تاریخ فرهنگ دیزباد نمک را خوردند و نمکدان را شکستند.
/جواب نیکی را بابدی پاسخ گفتن، فردی با نانونمک کسی بجایی رسیده و پس از سیری شخصیّت کینهتوزانه خود را آشکار میسازد.
- مورچگان را چو بود اتّفاق شیرژیان را بدرانند پوست (سعدی) / تصویری از اتحاد و تعاون را گویند.
- آدم دست پاچه دو بار به دستشویی میرود، دو بار ادرار میکند /یکسانی که کار را عجولانهای انجام میدهند اطلاق میشود که یک دوبارهکاری را درپی دارد.
- کَوشِ کُنَه(cavsh cona) در بیَوُ(biavo) هَم نِعمَتیَه.
/ حداقل با داشتن این کفش دربیابان،درمیان خار و خاشاک پای برَهنَه نیستی.
- هرکِه مَشورَت کیرد، در اندیشه و عقل دگرا شریک رُفتَ.
/ جلسات مشاورهای را گویند که ما را باهداف نزدیکتر میکند
- در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سفید است
مردم دیزباد از فقر و خفقان به لطف خدا به همه جا رسیدند.
- آورَ دهَوَن کُفتَن میثلِ برف رَ انبار کیردن واَهن رَسَرد کُفتَنَ / کار بی ثمر
- اسب را متنی بزُر سرآو ببری امّا نِم تَنی اورَ مجبور کنی آوبُخرَ
/با فشار نمیتوان فرهنگ جامعهای را تغییر داد مگر با آموزش و صبر و بردباری.
-کارهربوز نِیَه خرمَن کُفتَن گاو نرمَیَ و مرد کُهَن.
/صحبت از نیروی کارآمَد و متخصص است.
- رطب خُرده مَنعِ رطَب کَی کنَه .
/ قبلِ نصیحتکردن به افراد، از خودت شروع کن.
- با یگ کاردونُشُ = هم فالَ هَم تُمَ شا = بیک کریشمَه دوکار.
- درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر آوری چرخ نیلوفری را ناصرخسرو) مثل این بیت ازفردوسی .
- توانا بود کرد نابود زدانش دلِ پیر برنا بود.
- همِشَه دَر رویِ یگ پَشنَه نِمچرخَه!
- دِ ر رسیَن بهتر از هرگز نَرسیَن.
در رانندگی سرعت نگیر و مقررات را رعایت کن.
- اَفتاو بزردی افتاد تنبل به جَلدی (سرعت در کار) افتاد./ مثلأ جمعآوری محصول در باغ، تا مشاهد میکنی نزدیک غروب است و کمکم تاریکی فرامیرسد سرعت عمل را زیاد میکنی که به شب نیفتی و تنبلیِ طی روز را بایستی جبران نمود.
- جلو ضرررَ ازهرکُجابگیری نَفعَ!
- آش کَشکِ خَلَتَه(khalata)، بُخُری پاتَه نِخُری پاتهَ .
- اَدَم عاشق کُرُوکَرَ (cor o cra).
/ لیلی از چشم مجنون زیباترین دختر جهان است.
- همه رَ برق مگیرَ مُرَ چراغموشی.
- هرکِ خرمَن خادشَ چَرشاخ مزنَ.
- باگورگ دونبه مُخری وبا چُپُّ(choppo) مگریی (mgrii)= شریک دوز و رفیق قَفیلَه (ghafila) (کاروان).
/در جامعه امروز کموبیش هنوز هم وجود دارند که هم با ما هستند هم بادشمنان ما.
- مگس دچای اَدم وسواس مُفتَ .
- دِرُ زود دَر امّا سُختُ (sokhto soz) وسُز نِدره.
- در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
- بِ مَیَه فتیرَ./ اشاره به امکانات مالی میباشد.
- از چاله بچاه افتیَن!
/ میروی کار را بهترکنی بدتر میشود.
- نوک قلم از تیغ شمشیر برنده تراست.
- یک سال بخوار نون تره، صدسال بخوار گوشت برّه.
/ اشاره به پساندازکردن است.
- سرِ جوال رَوِل کیرده ای و ته جوال را بچُسبیَی(bchos biaii). (چسبیدهای)
- کَل اگر طبیب بیی سرِخود دوا مکیردی = توکه لالایی بلَدی چرا خوابت نمُبرَ .
- خَلَم اگر ریش مُداش خَلوم (khalum) بو. خَلو(دایی)
- هرچه پول بدی آش مُخری ./ به نسبت امکانات مالیات بهرهمند میشوی.
- کُفگیر به اَفتَوه (aftava) مگَه: ای دوسلَخَه(slakha) = دِگ به دِگ مگَ رود سیایه!
/ کورِ خادو بینای مردوم
- از کاه کوه ساختن = یک کلاغ و چهل کلاغ کردن!
- آوِدَرخَنَه کُرّویَه(corruia) ، دختر هَمسَیه خیلُّکَ (khillok)
/میروی با غریبهای ازدواج میکنی که مثل هندوانه سربست بعضی اوقات از داخل پوسیده یا کال درمیاد.
- از کف دستِ برهنه مویی کنده نِمرَ .
- آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نِزنَ.
/ با ارتباط بیشتر و محشور شدن با اطرافیان ممکن است موجب دردسر شود بهمین علّت با چند جمله کوتاه (توخُبی، مُ خُبُم) خداحافظی میکنی
- تمام راه هابه رُم ختم میشود.
/هر دیزبادی در هرکجای کره زمین، منظره ده مان زینتبخش اطاقش بوده و انتهای برد فکریش هم به دیزباد ختم میشود
- بیگدار به آب نَزَن تا پشیمان نشوی = کار از محکم کَری عَیب نمنه.
/ اوّل تحقیق کن بعد نقشه راه را بکش و درنهایت حرکت کن.
- شنیدن کی بود مانند دیدن! = از حق تا ناحق راهی نیست.
/ تا چیزی را به چشم ندیدی قضاوت نکن
- کوزهگر دکوزه شکسته آو مخورَ! = کَوشِ پینه دُز پَشنَه نِدَرَ
- ظلمِ ظالِم برسرِ اولاد ِظالِم میرود. درنهایت، سرنگونی و انقراض خاندان او در نسلهای بعدی مشاهده شده است.
/نتیجه اعمالِ والدین گریبانگیر اولاد و فرزندان او میشود و گاهی تاریخ تا مرحله نیستی و فنای اولاد را نشان می دهد.
- تا به پنبهدوز گفتن تو، دَس برد بِه ریشش!
- خورشید پشت ابر نمیماند.
/حقیقت بالاخره آشکار میشود.
محبّت دوسریهَ = هررفتی آمدی دَرَ= هر سلامی علِیکی.
- یکی بچّه گرگ می پرورید چوپرورده شدخواجه رابردرید(سعدی) .
- هرکهِ مار پَروَرَد بهِ کنار بگزَد پروَرَنده را ناچار .
- از آن مترس که هایوهو دَرَ ، از آن بترس کی سر بتودَرَ
- هِچ اَرزَنی بی عِلّت نِیَ =هیچ گرَنی (grani) بیحکمت.
- بِگَری(begari) بهتر از بِکَری(becari)= کار عار نِیَه بلکه جوهر انسانه.
- سُفرَیِ نندَختَ(nandakhta) یگ عیب دره و سفره ِ اَندَخته(andakhta) هَزار عیب.