«دیزباد وطن ماست»- سیلم بدخشانی در واکنش به تصویری که مربوط به یکی از کوچه باغ های دیزباد است، متن زیبایی نوشته که با هم آن را می خوانیم.
حیف که دیر بیدار شدم، این دری که در این عکس دیده می شود و دیوار چینی شده، تا چند ماه پیش یک در شکسته ای بود که آنجا در گذشته ی نه چندان دور کارگاه درودگری عمو حسن(کربلایی نجم الدین شاه) بود و هر بار که خواستم از خرابه اش هم عکس بگیرم یادم می رفت. البته من یادم نمی یاد ولی بزرگتران برایم از این کارگاه تعریف کرده اند. از مغازه های قدیمی دیزباد تنها یک مغازه بسته زیر جماعت خانه بود و حالا خراب شده، یکی در نزدیکی خانه ی حاجی آقا دارافرین، یکی مغازه شادروان محمد اسماعیل میرشاهی، دیگری امامقلی م، عطار و از مغازه کوچک شادروان حاجی آقا کردی در بالا ده یادم هست همچنین قصابی شادروان دایی عباس رحمانی ( زیر خانه شادروان دایی جان فرخشاه) یاد این سفرکردگان بخیر.
در ادامه دیزبادی دیگری می نویسد: مغازه دیگه که حداقل بنده یادم می آید را یادآور می شوم، قصابی شادروان حسن قربان (گلاب) داد می زد گوساله ،گوشت گوساله،
مغازه زنده یاد نجم میرشاهی، سر راه مدرسه بود، ده شاهی میدادیم و جیبمونو پر تخمه می کرد و یا( ۱۵تا۲۰عددگردو می دادیم).
خیاط خونه شادروان قربانعلی(خیاط)، نجاری شادروانان عمو کربلایی لطفعلی و استاد تقی، محمداسماعیل نجار که برای درست کردن کاردستی مدرسه و غیره ضایعات چوبها را از آنها می گرفتیم، مغازه همه کاره محمد سلمانی (سلمانی و کشیدن دندان و...) سرم را سرسری متراش....
و در آخر کارگاه سفیدگری، حلب سازی، چراغ سازی ،بش زنی، پدر بزرگوارم و خیلی دیگر از عزیزان ،که در جمع ما نیستند. نه تنها خودشان،، بلکه از محل کسب و کارشان
هم اثری نیست!!