«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهی در بخش دیگری از نوشته هایش به تاریخچه روشنایی در دیزباد می پردازد.
به گزارش دیزباد وطن ماست، وی می نویسد: در خانواده های قدیم «کُلی» مطرح بوده که باهیزم و چوب جنگل گرمی و روشنایی را تأمین می کرده است. نورش برای روشنایی و حرارتش برای پخت و پز و تأمین گرمای اطاق موردتوّجه کاربران آن بوده است.
کُلی را بصورت اتاقکی با ابعاد50 در70 و ارتفاع 60 سانتی متر با آجر خام و یا سنگ و گل می ساختند بطوریکه دریچه هایی با ابعاد یک قالب آجر از چهار طرف تعبیه کرده تا نور لازم از آن دریچه به بیرون بتابد. چوبهای جنگلی (گُفجیر و کلقَر) چون اکثرأ خشک بوده و دود کمتری داشته است.
دود ناشی از اشتعال از دریچه ها وارد اطاق می شده است (تعبیه یک لوله بخاری حتی بصورت دیواری در آنزمان مطرح نبوده است).
کم کم پی سوز رایج شده به این ترتیب که مقداری روغن بَندُو (بنداب) در داخل پیاله ای می ریختند و کنار بدنهِ دو لوله فلزی تعبیه شده که فتیله هایی در آن لوله هاقرار دارد تا روغن داخل منبع را جذب و نور تولید کند (البته همراه با دود) در پرتو این نور ضمنِ روشنایی، خیاطی، ریسندگی، و کتابت انجام می شد. درشبهایی که صاحب خانه مهمان داشته هردو فتیله و درحالت عادّی یک فتیله روشن می گردیده است.
به تدریج این پیاله تبدیل به قوطی در بسته شد که فتیله از وسط لوله ای از منبع خارج می شد که نفت را جذب و به فتیله منتقل می شد و نور تولید می کرد این وسیله روشنایی را «چراغ موشی» می گفتند. که نور بیشتر و دود کمتری داشت و مهم اینکه قابل انتقال بود . با وارد شدن لامپای نمره 3 و 5 و 7 و 9 چراغ موشی به راهروها و حتی طویلهِ احشام و توالت منتقل شد.
لامپا که دارای نور بیشتر و زیبایی بهتری داشت با نورش در این مرحله کارهای داخل خانه به خوبی انجام می شد.
همزمان فانوس برای کارهای بیرون از خانه تهیه شد تا در روشنایی خارج از خانه مِن جمله طویله و کاهدان و کوچه و آبیاری باغات مورد استفاده قرار بگیرد.
گردسوز با منبع و پایه فلزی و لامپِ شیشیه ای به بازار آمدکه دارای نور بیشتر و کاربرد کاملتری بود. با گرمایی که از آن ساطع می شد با سه پایه هایی تهیه آب جوش و یا پختن غذا را امکان پذیر می ساخت.
به تدریج چراغ طوری بصورت پایه بلند و بدون پایه وارد دیزباد شد. در عروسی ها مخصوصاً پاتختِ شب اول، چشم و چراغ مجلس و مجلسیان بود و قُرب ومنزلت خاصی به منزل و یا مجالس می داد.
با یک جمع بندی روشنایی و تکامل آن از چهارصد سال قبل تا کنون عبارتنداز:
1ـ کُلی
2ـ پی سوز
3ـ لامپا نمره3 و 5 و 7 و 9
4ـ چراغ موشی
5ـ فانوس
6ـ گردسوز
7ـ چراغ طوری
9ـ برق موتوری
10ـ برق سراسری
زیادی نداشته است ومیتوان ادّعا نمودکه هردیزبادی میانسال که کُلی و پی سوز را ندیده وبعبارتی چهارصد سال عمرکرده فقط روزهایش یکنواخت تکرار شده است. عصر تکنولوژی و دنیای مجازی درسالهای اخیرآغاز گردیده است.
«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهی در نوشتار خود این بار به آثار و ابنیه تاریخی دیزباد پرداخته است. وی بخش های مختلفی را در یک نوشته کوتاه معرفی می کند که خواندنی است.
خانه کلو، برج محمدی (منزل حاج محمّد حسن دارافرین)، برج منزل مرحوم ملاّعبدالرزاق، برج پیش تختگاه، مزار کمر سیاه، داش ها، گورستانها، قلعه منصور یا پی تختگاه، سرپل یا قصرالریح، آسیابها، قلعه حسن، قلعه نو، (نوحصار و قلعه و مزار آن در بحثی جداگانه مطرح شده است)، فرت بافی، کُندُو، پرخَو، رَف، نردبان چوبی طبقات در منازل قدیمی و...
قلعه منصور: روبروی ده واقع در پی تختگاه و پشت برج که مخروبه آن قرار دارد.
در 1318 قمری مردی بنام منصور از تبار هندوستان برای تبلیغ مسیحیّت به دیزباد می آید. این مردکه خیلی زیرک و با هوش بوده همراه نقشه ای نقاطی ازقلعه منصور را مورد کاوش قرار می دهدکه ظاهرأ میخواسته قبری برای خودش احداث نماید.
آن شخص طبق نقشه گنج موردنظرش را استخراج و وقتی به هندوستان عزیمت می نماید سفارش می کند من نمی خواهم در ایران قبر داشته باشم آنرا دوستانم استفاده کنند. از آن تاریخ بنام قلعه منصور معروف شده است.
آسیابهایی که ریش سفیدان بیاد دارند و ازآنها نام می برندکه درسالهای اخیر کارمی کرده عبارتنداز:
آسیابهای: عبدالکریم، قنبر، سرمزار، خواجه بایزید، کربلایی نجم الدّین، آسیای نو سرراه کلدروفچه Cal droufcha می باشد.
«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهی یکی از نویسندگان آگاه دیزبادی است که در یادداشتی در باب تاریخ دیزباد از انتقال خانه های دیزباد به محل فعلی خبر می دهد.
وی می نویسد: عوامل مؤثر بر نحوه شکل پذیری دیزباد درمحل فعلی را می توان به دو دسته تقسیم نمود:
1ـ عوامل طبیعی: الگوی اسکان در سکونت های ده بیش از هر چیز انعکاس ویژگی های محیطِ طبیعی است که استقرار سکونتگاها را فراهم نموده است.
2ـ نحوه پراکندگی منابع آبی، کیفیّت خاک های قابل دسترس و مانند آن بنحوی بارز موقعیّتِ سکونتگاههای دیزباد را تحت تأثیر قرار داده و باعث شکل گیری الگوی خاص آن می شود.
دیزباد یک منطقه کوهستانی می باشد و همین عامل مهمتر ین عنصر شکل دهنده با بناهای فشرده با زیربنای محدود ومطبّق که غالباً بدون صحن حیاط می باشد.
شیب تند محلِ سکونت باعث شکل گیری معابر آن به شکلی است که تردّد را با وسیله نقلیه مشکل می سازد.
در بافت قدیم رفت و آمد از طریق دالان و راهروهای مسقّف انجام می شده که ناامنی را در زمانهای قدیم نشان می دهد.
آنچه مسلّم است سرزمین دیزباد بار سنگین تاریخ را بدوش می کشد دگرگونی های زمین شناسی و تغییرات جوی حاصله، پیدایش و فرسایش قله ها و کوه ها،حاصل این قدمت تاریخی می باشد. در قدیم کوه ها پوشیده از جنگل و تا دو نسل قبل این زیبایی طبیعت همچنان باقی بوده است. در سالهای قحطی مردم (مقارن 1320شمسی) برای امرار معاش و تأمین زندگی از چوبهای جنگلی ذغال تهیه می کرده و به بازارهای مشهد و نیشابور برای فروش عرضه میکرده اند. آثار داش های اطراف ده نشانگر چنین تخریبی است که در طبیعت دیزباد صورت پذیرفته است.
«دیزباد وطن ماست»- آنچه مسلم است قدمت و پایه گذاری دیزباد معلوم نیست در چه تاریخی صورت گرفته و اجداد مردم فعلی از کجا به این محل کوچ کرده اند. افرادی معتقدند در هر مقطع تاریخی بوده بعلت فشار زندگی و خفقان از محیط شهر به کوهستان پناه برده اند که یکسری فرهنگ شهرنشینی را با خودشان به روستا آورده اند. معیارهای حاکم نسلی به نسلی تسلسل پیدا کرده تا به اینجا رسیده است. مثلاً اصطلاح "یاوری" که نوعی تعاون به شمار می آید در دیزباد رایج بوده معلوم نیست چند نسل گذشته میراث دار این فرهنگ تعاونی بوده اند. اصطلاح تعاونی در مملکت ما هنوز از مرحله حرف و از روی کاغذ تجاوز نکرده است.
صحبت از کوچ کردن به اطرافِ شهرهابوده آن هم به محلی که کوهستانی و صعب العبور و دور از زندگی مردمِ شهرنشین و حتی دور از راههای کاروانهای تجاری می باشد ولی این اتفّاق نظر وجود دارد که بلندترین منطقه را انتخاب کرده اند که بر اطراف دید داشته و مسلّط باشند و اگر در مقاطع بعدی دامنه را بجای قله انتخاب می نمایند تا شاید بعلت امنیت نسبی که بوجود آمده و یا امکانات زیستی بهتری فراهم شده است.
دسترسی به آب و زمین های کشاورزی و ارتباط بهتر به مناطق مجاور می تواند شاخص هایی برای این جابجایی باشد.
شاید بانیان این جابجایی حفظ و نگهداشتن یکسری اعتقادات و باورهای مذهبی موردنظرشان بوده و یا فرار از جور و ستمی بوده که حکام جاهل و رؤسای قبایل بر آنان روا می داشته اند. در هر صورت انگیزشی قوی بر این حرکت و مهاجرت وجود داشته که زندگی مرفه خود را رها کرده به دل کوهستان و ارتفاعات پناه ببرند و با کمترین امکانات امرار معاش و زندگی نمایند. با این پیش درآمد شرط انتخاب زندگی در بلندی و ارتفاعات برای ایمنی بیشتر و تسلط بر مناطق اطراف بوده تا در صورت یورش و تجاوز بتوانند بهتر از خود دفاع کرده و با انعکاس نور پیام خود را به قلاع دیگر برسانند.
شما خواننده عزیز مجسم کنید در معیت قافله ای مسافرت می کنید چنانچه مال و اموالی به همراه نداشته باشید دغدغه تان بمراتب کمتر از راهزنهای مسیر هراس دارید. مسلم انتخاب دیزباد ترس از راهزنهای تاریخ، جهل و ناآگاهی های مردم آن زمان بوده است.
بنیانگذاران دیزباد اگر چیزی به همراه نداشته اند چنین انتخابی منطقی به نظر نمی رسد که مردم از امکانات رفاهی شهر چشم بپوشند و حتی زمینهای حاصلخیز دشت که آب فراوانی داشته و امکانات تولیدی و کشاورزی وجود داشته، کنار گذاشته بجائی سکنی گزینند که نه مسطح است و نه قابل کشاورزی. بایک تحقیق میدانی و بررسیِ تاریخی سایر قلعه نشینان نیز چنین کرده اندو همین سرنوشتی را داشته اند.
قلعه منصور، قلاع دیگر را تداعی می بخشد. کتاب خداوند الموت پلی آمیر ترجمه ذبیح ا... منصوری این رویداد تاریخی را به خوبی به تصویر می کشد.
اگر تاریخ بعد از اسلام را مورد توّجه قرار دهیم بلیّه مغول در رأس همه رویدادهای تاریخی قرار می گیرد . میتوان حدس زد در آنزمان این مهاجرت ها صورت پذیرفته است زمانی که مغول به سگ و گربه شهر نیشابور رحم نکرده است.
«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهی در یک سلسه از مطالب که در تارنمای تلگرامی خود منتشر کرده است به تاریخ دیزباد می پردازد. وی می نویسد: در مورد اینکه مردم اولیّه از کجا به دیزباد مهاجرت کردهاند روایات تاریخی زیادی وجود دارد که دو روایت معتبرتر، نسل اندر نسل و سینه بسینه منتقل و به امروز رسیده است.
مردم دیزباد در ادوار تاریخ مورد ظلم و ستم واقع شدهاند در تمام مقاطع تاریخی کوشیدهاند ایدئولوژی، جهان بینی ، اخلاق دین، فرهنگ و سنن خود را حفظ کنند.
قلعه حسن و منصور، برج و باروهای بجا مانده همه بوی استقامت و پایداری را میدهد و تنها عکسالعمل مردم در مقابل این ناملایمات صبر و مقاومت، سختکوشی، قناعت بوده است.
صاحب نظران از تشابهات اسمی و فامیلی، قیافههای ظاهری و بالاخره منش و الگوهای ِرفتاریِ مشترک معتقدند که ضمنِ منشاء ژنتیکی شاید ناشی از ایدئولوژی و جهانبینی مشترک نیز باشد.
خصلت و منش مردم دیزباد اکثراً دیرجوش و در ارتباطتشان از شک به سوی یقین میروند، در ارتباطات خانوادگی چرتکه و ماشینحساب ندارند و شاید این خصائص در دنیای امروز قابل قبول نباشد ولی واقعیّت دارد.
از دیرباز دیوارهای بلند طبقاتی در دیزباد فرو ریخته است هر کس ارباب و رعیّت خود میباشد، مهاجرین متأّخر ممکن است بصورت کارگری در ابتدای ورودشان زندگی را از صفر شروع کردند ولی دیری نپائید که در جرگه شهروندان درجه یک قرار گرفتند. این جملات از هادی میرشاهی حاوی عمیق ترین شناخت ها از مردم دیزباد در طول تاریخ معاصر آن است. در روزهای آینده پست های بیشتری از این نوشتار برای دیزبادی ها و مردمشناسان غیر دیزبادی منتشر خواهم کرد.