«دیزباد وطن ماست»- در بخش نهم ادامه مباحث مربوط به دیزباد را از نگاه مهندس محمود کردی با هم مرور می کنیم.
54. در راستای فعالیت های حفظ محیط زیست، چه ارگان ها و بخش های داخلی و بین المللی در دیزباد کار کرده اند؟ چه ظرفیت هایی وجود دارد و آیا اقداماتی بوده اند که انجام شده باشند اما ثمره آن هنوز بیرون نیامده باشد؟
در بخش حفظ محیط زیست از اغلب ادارات و سازمان های مردم نهاد استفاده کردیم نظیر سازمان حفاظت محیط زیست کشور، سازمان منابع طبیعی کشور، استانداری، فرمانداری، سازمان جهاد کشاورزی و همچنین دفتر کمک های محیط زیستی سازمان ملل با ما همکاری کرده اند.
55. در مورد پرونده های قضایی در دیزباد، شرایط چگونه است. متاسفانه ضعف ساختارها و عدم شفافیت قوانین در مورد باغات و بحث دیوار کشی ها پرونده های زیادی در مراکز قضایی برای دیزبادی ها ایجاد کرده بود، آیا این شرایط تغییری کرده است؟ نقش شورای اسلامی دیزباد در این خصوص چه بوده است؟
متاسفانه یکی از مسائلی که بیشترین انرژی و وقت ما را گرفته است همین موضوع بوده است ، ما تا جائیکه امکان داشته مسائل را حل و فصل کردیم. البته ای این مشکلی است که گریبانگیر مملکت شده است و فقط مربوط به دیزباد نیست.
56. بحث خرید و فروش زمین های دیزباد و عدم واگذاری زمین و ملک به غیر دیزبادی ها چگونه است؟ اکنون آیا متولی خاصی برای این موضوع وجود دارد؟ چه پیشرفت هایی در این خصوص انجام شده است؟
در دیزباد وقتی خرید و فروش املاک صورت می گیرد پس از امضای خریدار و فروشنده و سه شاهد شورا تایید می کند و اگر خریدار غیر دیزبادی باشد. شورا تایید نمی کند، البته فروش به غیر دیزبادی خیلی کم می باشد.
57. صنایع دستی در دیزباد یکی از بخش های مغفول بوده است. آیا ما در این عرصه اقدامی کرده ایم؟ و آیا اساسا ظرفیتی در این حوزه وجود دارد؟
صنایع دستی در دیزباد قدیم بسیار رونق داشته است ولی فعلا در این بخش شغلی وجود ندارد.
58. استفاده از انرژی های پاک خورشیدی و بادی یکی دیگر از مباحثی است که با توجه به توجه دیزبادی ها به محیط زیست مطرح است. آیا این حوزه ها مورد توجه قرار گرفته اند؟ ظرفیتی در این حوزه ها وجود دارد که بتوانیم در دوره بعد استفاده کنیم؟
تا کنون در مورد انرژی پاک کاری نشده است و ما برنامه خاصی نداریم.
59. آتش سوزی ها در دیزباد در سالهای اخیر بسیار بیشتر شده و برخی عنوان می کنند که اگر گله ها در کوه ها بچرند این مشکل پیش نمی آید. آیا اساس این نظر صحیح است و اینکه چه اقداماتی برای جلوگیری از آتش سوزی های بزرگ در دیزباد می توان انجام داد؟
برق محاسن بی شمار دارد، در عین حال، اگر اگر کسی دست به سیم برق لخت بزند می میرد، قضیه حفظ و ارتقاء منابع طبیعی نیز همین است، بیشمار محاسن و در عین حال سهل انگاری موجب آتش سوزی می شود.
60. در این دور فعالیت های شورا، چه اقداماتی در خصوص توسعه راه ها صورت گرفت؟ آیا در حال حاضر راه های دیزباد وضعیت مطلوبی دارد؟ در کدام قسمت های دیزباد راه ها می تواند توسعه پیدا کند؟ و چرا توسعه پیدا نمی کند؟
توسط این شورا ۵/۵ کیلومتر جاده گاز کشیده شد که ضمن انتقال گاز جاده بسیار خوبی است که از سیل رودخانه در امان است و در سیل نوروز ۹۸ که جاده اصلی قطع شده بود، حدود دو ماه رفت و آمد دیزبادی ها از این جاده صورت می گرفت، همچنین در طول خدمت این شورا بیش از یک کیلومتر جاده ساحلی آروین زیر سازی و اسفالت شد البته جاده بین باغات نیز چند مورد احداث شد.
61. قلعه حسن و قلعه منصور دیزباد، دو سایت تاریخی و هویتی برای دیزباد هستند. آیا برنامه ای برای مرمت و بازسازی این دو سایت وجود دارد؟
در مورد قلعه حسن برنامه ای نداشته ایم، اما در مورد قلعه منصور با جمعی از دیزبادی های خارج از کشور صحبت کردیم که هزینه های آن را تامین کنند و ما آنرا باز سازی کنیم، انشاالله شوراهای جدید موفق به اجرای این کار شوند.
62. دیزباد از نظر روشنایی معابر تا حدودی در این دوره وضعیت قابل قبول تری پیدا کرد. البته برخی می گویند همه دیزباد روشن نشده و هنوز کوچه هایی تاریک اند. آیا در این خصوص توضیحی وجود دارد؟
ما در ۸ نقطه دیزباد چراغ پارکی و نور افکن نصب کردیم و کوچه های تاریک نیز روشن شده اند و هیچ نقطه تاریکی نداریم. اگر نقطه تاریکی دیده می شود بر اثر سوختگی لامپ بوده که موقتی است.
63. برخی مکان های تاریخی مثل راه حج در دیزباد در معرض تخریب هستند. آیا این موارد متولی های شخصی دارد یا در حوزه فعالیت دهیاری قرار می گیرد و آیا در این مدت در خصوص بهسازی و مقاوم سازی آن اقدامی شده است؟
من راه حج را نشنیدم.
«دیزباد وطن ماست»- " برموس " گیاهی در دیزباد است که در تابستان خشک می شود و می تواند مثل انبار باروت عمل کند.
به گزارش دیزباد وطن ماست، با توجه به وفور گیاهان خشکی گریز از جمله برموس (شانه گو) که با قطع بارندگی ها شروع به خشک شدن می کنند، این گیاهان بسیار آتش زا هستند و همانند بنزین عمل می کنند.
هم اکنون سطح کوه ها و باغات را پوشانیده اند. کوچکترین جرقه ای باعث شعله ور شدن آنها می گردد. مهار آتش برموس بسیار دشوار خواهد بود .
متاسفانه طی دو سال گذشته علی رغم هشدار های روابط عمومی که از طریق فضای مجازی و نصب بنر های اطلاع رسانی در سطح روستا به آگاهی عموم رسید، بر اثر بی احتیاطی برخی از هم ده دیاران در چند نقطه دیزباد آتش سوزی رخ داد. چند باغ و قسمتی از کوه ها طعمه حریق شد. شورا ناگزیر شد سهل انگاران را جریمه کند.
اغلب سهل انگاران را دیزبادی های مقیم شهر ها تشکیل می دهند که در تیر و مرداد برای جمع آوری گیلاس به دیزباد می آیند و از آتش زا بودن این گیاه بی خبرند. در جمع بندی که از عوامل آتش سوزی های چند سال گذشته داشته ایم، مهمترین این عوامل عبارتند از :
گفتنی است در این ارتباط شورا طی سال های گذشته، ده ها بنر تهیه و در نقاط مختلف نصب نموده است و در مجالس عمومی نیز بارها تذکر داده است اما متاسفانه این حوادث تکرار شده است.
امیدواریم این بار همگان احساس مسئولیت کنند و از هم اکنون طی تماس با دوستان و آشنایان این موضوع را یاد آور ی و هم رسانی کنند تا انشاالله در آینده شاهد وقوع چنین حوادثی نباشیم .
«دیزباد وطن ماست»- به گزارش روابط عمومی شورای اسلامی دیزباد، در پی بی احتیاطی یکی از دیزبادی ها، باغی در دیزباد دچار حریق شد و با توجه به وزش باد شدید، آتش به سرعت به باغات مجاور سرایت کرده و متاسفانه موجب بروز خسارت در باغات همسایه شد.
به گزارش دیزباد وطن ماست، خوشبختانه با اقدام به موقع افراد حاضر در محل، آتش سوزی پس از ساعتی اطفا شد.
شورای اسلامی دیزباد طی پیامی اعلام کرد که دیزوندان خسارت دیده از این آتش سوزی، در صورت تقاضای خسارت، در اولین فرصت ضمن برآورد خسارات وارده به باغاتشان می توانند جبران خسارت را با حمایت شورای اسلامی از فرد خاطی دریافت کنند.
این پیام افزود: از کلیه دیزبادی های عزیز تقاضا می شود، برای پاکسازی علوفه باغات خود به هیچ عنوان از آتش استفاده نکرده و مکانی مناسب و دور از علوفه و هیزم را برای تهیه چای و طبخ غذا در نظر بگیرند.
«دیزباد وطن ماست»- روابط عمومی شورای اسلامی و دهیاری دیزباد در پیامی اعلام کرد که کلیه مالکین منازل مسکونی برخوردار از انرژی گاز در دیزباد موظف به تهیه کپسول اطفا حریق می شوند.
به گزارش دیزباد وطن ماست، طرح تجهیز منازل مسکونی برخوردار از انرژی گاز در دیزباد به کپسول اطفا حریق در جلسه شورای اسلامی روستا مطرح و به تصویب رسید. به موجب این مصوبه که پس از طی مراحل اداری برای اجرا به دهیاری ابلاغ می شود، با توجه به فاصله ۴۵ کیلومتری دیزباد از نزدیکترین مرکز آتش نشانی و احتمال بروز آتش سوزی، به منظور کاهش خسارات جانی و مالی و امکان اطفا حریق در کوتاهترین زمان ممکن، کلیه مالکین منازل موظف خواهند بود نسبت به تهیه کپسول اطفا حریق با اوزان متناسب با زیربنای ساختمان خود اقدام نمایند.
«دیزباد وطن ماست»- در زمانهاى قدیم، همراه جوانهاى قدیمى، ما گاهگاهى شاهد آمدن درویش ها، غربت ها و کسانى که هنر تعزیه را نمایش می دادند بودیم.
پروفسور مسعود میرشاهی می افزاید: درویش ها زمان جمع آورى محصول به ویژه گندم، نخود و ... با شال و یک تیشه یا تبر و یک کشکول در میان باغها به ویژه در پیرامون خرمنگاه ها سرگردان بودند و براى صاحب خرمن دعا می کردند و پیشنهاد می کردند که خیرشان کند. ....کمى گندم بدهد و .... آنها میوه را نمی گرفتند زیرا سنگین بود و خراب شدنى ، ....
گروه دیگر غربت ها بودند. غربت به چم دور از زادگاه، که ما اکنون بیشتر آنها را کولى می نامیم به دیزباد مى آمدند و کارشان بیل و کلنگ تیزکردن و وسیله هاى کشاورزى از جمله سبد، اسگ، کوواره، داس و دستکله و دیگر وسیله ها را می فرختند. گاهى پارچه و سایر احتیاجات مردم دیزباد را براى فروش همراه داشتند ...... غربت ها در کنار جماعتخانه ده پایین در جایى به نام خیرات جا می گرفتند و دستگاه هاى آهنگرى و ... خود را استوارکرده به کار می پرداختند. ... مردم در برابر کارى که از آنها می خواستند، گردو ، آلو خشک و.... می پرداختند....
خیرات خانه اى بود که هر سرگردان که از خارج دیزباد براى کارى مى آمد و خانه آشنا نداشت در آنجا جاى می گرفت. اگر تنها براى کمک گرفتن آمده بود مردم به او خیر می کردند. یعنى نان و چاى و ... برایش می بردند. در خیرات جایهایى تختگونه نیز وجود داشت که براى استراحت و زندگى آنها بود. به همین سبب این خانه را خیرات می گفتند. غربت ها گاهى نیز پولدار بودند و تنها در برابر کارشان مزد می گرفتند ولى چون خانه نداشتند در همان خانه خیرات بسر می بردند. برخى از آنها حتى خواسته بودند که از دیزباد باغ و یا خانه ى نیز بخرند ولى دیزبادى ها راضى نمی شدند .......
گروه سومى که به دیزباد مى آمدند، هنرمندان تعزیه بودند. آنها نیز هرسال مى آمدند و از آنجا که یک برنامه نمایشى داشتند کودکان و نوجوانان به همراه دیگر علاقمندان براى تماشا مى رفتند. .... این گروه همیشه پرده خود را در سر راه روبروى کوچه آقاى خان (محمد خان عراقى) به گونه اى نصب می کردند که تماشاگران از روبرو در کنار راه برنامه را تماشا کنند..... معمولا نمایش تعزیه که در دهات میگشت براى کسب درآمد بود. در پرده "شمایل" که یک پرده بزرگ دو در سه متر بود، داستان جنگ خانواده حضرت على و شهادت آنها را فردى با آب وتاب می گفت. در این پرده شاید بیش از بیست شخصیت والاى مدهبى نقاشى شده بودند. از آنجا که نباید شخصیت هاى مذهبى را نقاشى کرد ، این پرده شبیه آنها را نشان می داد و به همین سبب به آن شمایل خوانى می گفتند. هنرمندان انتظار داشتند که با داستانسرائى آنها مردم گریه کنند. در دیزباد شبه (تاتر) نیز وجود داشته است که در زمانهاى قدیم همیشه در مسجد بالاى ده برگزار می شده است. (مثلا حسین پدر شیر على در آن امام حسین میشده است) ولى چون در دیزباد بزرگان گفته بودند که خانواده امامان در هرصورت جایشان پس از مرگ در بهشت است و براى مرگ این شخصیتها جاى گریه نیست. چون اگر معتقد باشیم که به بهشت رفته اند پس گریه کردن بیهوده است. ......
اینرا مسؤلین نمایش نیز می دانستند که در دیزباد کار آنها براى گریاندن طرفدارى ندارد. .... به همین جهت آنها یک برنامه جالب دیگر را همراه شمایل خوانى همراه کرده بودند و آن اوسون (افسون مارگیر بود. ...
مارگیر جعبه اى داشت که یک یا چند مار در آن بود. سر جعبه مانند کشوى بود که اگر کمى باز می شد ، مار خودش را نشان می داد و مار کیر با این کارش همه ما را به تعجب وا می داشت... و ما می توانستیم سر مار را که با زبانش بیرون را بررسى میکند ببینیم.
همه بچه ها حیرت زده مار گیر را مانند قهرمانى نگاه می کردند که ترس از هیچ چیز ندارد ، حتى از مار......
ما همه از مار می ترسیده و می دانستیم که یگى از آموزگاران ما را که آقاى علیشا کردى بود در میم زار ( باغ انگور - تاکستان) مار گزیده است... و در نتیجه اگر گاهگاهى مارى میدیدیم در پس او می افتادیم تا او را بکشیم. البه مار همیشه سوراخ مارى را پیدا می کرد و ناپدید مى شد. به ویژه در دیزباد در پیرامون باغها دیوار زیاد است و درنتیجه سوراخى که مار خود را پنهان سازد فراوان ...
مارگیر گاهى مار را از جعبه بیرون آورده و در شالش پنهان می کرد. کم کم مار را به بقیه نشان می داد و ادعا می کرد که او را افسون می کند و در روبروى مار این ورد را می خواند که مار کاملا افسون شده بی حرکت بماند. می گفت : بحق .....هر چه پیغمبر و امام .... و با ورد؛ مار، افعى مار، باد مار، سوسمار، کفچه مار، زنگى مار و... همه مار ها را افسون کرده که آنها نتوانند دهان باز کرده نیش زنند .....
و همچنین دولمک و کژدم را، مارهایى که این جناب میگفت ما نیز گاهگهى در باغها و کوه ها به آن بر میخوردیم و در بسیارى از مواقع حتى اینکه به کدام دیوار و در کجاى آن خزیده بودند.
را نیز بیاد داشتیم ....
براى نخستین بار که هنوز تخم مار را نمیشناختم، در چاهى از پیش قجغر تخم آنها را به گمان اینکه تخم پرنده است جمع آورى کرده بودیم ... تنها در زمان پختن متوجه شدیم که تخم مار است، چون همینکه آنرا روى تابه انداختیم یک مار کوچک نیز به در آن آشکار شد. ... در نتیجه آنهایى هم که مانند این تخم با خال نارنجى قبلا شکسته بودیم و مار نداشت را هم بیرون ریختیم و در لابلاى کوه ها آنچه را که داشتیم خراب شد و تخمهاى دیگر نیز به همچنین ...
جناب مارگیر علاقه همه ما را که ناظر برنامه اش بودیم فهمیده بود و می گفت که اگر می خواهید مار شما را نگزد برایم قند بیاورید تا دعاى افسون مار بر آن بخوانم تا مار شما را نگزد.
..... در دیزباد مار گزیدگى و یا عقرب گزیدگى زیاد نبود ولى جناب تاکید می کرد که بهتر اینست افسون او را همراه داشته باشیم، هم بر ضد مار است و هم بر ضد عقرب و دولمک .....
با پیشنهاد جناب مارگیر بیشتر بچه ها به خانه شان رفته تا چند حبه قند بیاورند. ......همه در برگشت چند حبه قند را در دستشان داشتند و منتظر نوبت خود بودند .... منهم به همینگونه در انتظار ....قند را همینکه به مارگیر می دادیم، او آنرا در جوالى مى انداخت ، از داخل جوال یک تکه قند برمی داشت و آنرا دو باره می شکست و در میان دو دست خود، با ورد ى که می گفت می چرخاند .... قند سفید با چرکهاى دست مارگیر سیاه خاکسترى می شد ... در هنگام دادن قند افسون شده به ما، می گفت که دستمان را درازکنیم و او همان نرمه قند ها را به کف دستمان می گذاشت و تاکید می کرد که گمشان نکنیم ... و یا بهتر است در جیب کتمان و یا ... بریزیم که همیشه همراهمان باشد.... با این کار مارگیر مقدار زیادى قند داشت و ما هم نرمه قند براى افسون مار. ما باید زمانى که در برابر خطر مارگزیدگى هستیم از آن نرمه اى به دهن گذاریم و آن کافى بود که ما را مار نگزد .......
ما که باور کرده بودیم با دوستانمان به جا هایى که مار دیده بودیم و یا مار از دست ما گریخته و به دیوارى خزیده است می رفتیم. بدون ترس دیوار را خراب می کردیم و گاهى اگر مار در آن دیوار هنوز زندگى می کرد او را پیدا و بلاخره می کشتیم ... با نرمه قند افسون مارگیر، ما واقعا از مار نمى ترسیدیم ، ....
روزى در حرکت بسوى نوحصار از پشت بازه اى روبروى سر گو در ادامه راه پشت سووم در بغل کوه به سوى نوحصار، که سماغ زار نیز هست، صدایى مانند مار زنگى را شنیدیم، البته مار را نیز همزمان دیدیم ... گفته بودند که در کوه همیشه باید بالاى جایگاه مار باشیم تا مار چنبر زده به روى ما نپرد، من هم که از مار نمیترسیدم به بالا رفته به مار نزدیک شدم ، مار بدون توجه به من خود را گرد کرده بود و دمش را در وسط می جنباند...
گشتم تا سنگى بزرگ که بتواند که اگر روى مار بیفتد او را بکشد پیدا کردم ... و از بالا آنچنان به روى مار انداختم که مار دوتا شد. نیمى ماند و نیمى گم شد ... به یاد داستانى از پرویز قاضى سعید که خوانده بودم افتاده و از ترس که این نیمه مار باسرش دنبال ما را بگیرد همه به سرعت از بالا ى کوه محل حادثه را ترک کردیم. ...
در زمان دیگر با یکى از بچه ها از پیش قجغر به طرف ده مى آمدیم ... در پایین پشت جوى کمرسیه خرمنگاهى بود... صداى عجیبى از سوى خرمنگاه به راه میرسید، کنجکاو دنبال صدا بودیم که به خرمنگاه رسید... خرمنگاه را براى استفاده اندود کرده بودند، ما از بالاى خرمنگاه شگفت زده دیدیم که دو مار در وسط خرمنگاه به هم می پیچند و نیم مترى پیچیده بلند می شوند و خود را مى اندازند، همینکارشان سبب صدایى بود که می شنیدیم ... کمى سرگرم دیدن آنها بودیم که چه زیبا مى رقصند. .... به دور خود مى پیچیدند، در فضا جابجا می شدند... ، باز دوباره تکرار می کردند و ما همچنان مبهوت آنها ...تا اینکه فکر شیطانى که خوبست آنها را از بین ببریم به سرمان زد ....در بدر دنبال یک تاوه سنگ بزرگ ولى سبک بودیم، سنگى کالارى پیدا کردیم، مار ها هنوز می رقصیدند .... مانده بودیم چکار کنیم 'بکشیم، یا نکشیم... می گفتیم حیف، گناه دارن، عروسى کردن، ... باز از جهت دیگر می گفتیم که ولى در هر صورت مارند و خطرناکند. ... در میان همین اندیشه ها غوطور بودیم ... به ناگاه تصمیم گرفتیم که سنگ را روى انها پرتاب کنیم، با خود می گفتیم که شاید سنگ به آنها نخورد ...
بالاخره سنک را پرتاب کردیم، سنگ از بدى روزگار روى هردو افتاد، با ترس پائین دویدیم و به وسط خرمنگاه رسیدیم ، ...
در زیر سنگ تاوه کالارى شکسته شده دو تا مار را دیدیم که همچنان به هم پیچیده مرده اند و نگاه افسونگرشان به ما است ، گلویمان گرفته شده بود و سخت از کارمان پشیمان بودیم ...... سنگ ما اندود ته خرمنگاه را نیز خراب کرده بود .... باید زود از آنجا می رفتیم....دو تا مار را همچان که به هم پیچیده بودند بر داشتیم و در کنار خرمنگاه قبرى درست کرده و آنها را همچنان پیچیده به هم به خاک سپردیم و یک سنگ قبر نیز روى خاکشان گذاشتیم ...
خرمنگاه را ترک کردیم و من و نگاه افسونگر مار ها ... همچنان در خاطرم ماند،... سالها گذشت ... تا اینکه در اروپا به سبب هاى علمى، و به واسطه خاطره اى که از چشمان آن دو مار داشتم، ساختار چشم مار را و به همراه آن غده اپیفیز که در مغز مار هست را بخوبى بررسى کرده و با سایر کارهاى علمى در یک مجله معتبر چشم پزشگى در امریکا بگونه مقاله اى در این باره منتشر کردم.