دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

یادداشت دکتر مسعود میرشاهی در باب خاکی خراسانی دیزبادی

«دیزباد وطن ماست»- دکتر مسعود میرشاهی، یکی از فرهیختگان دیزبادی و یکی از سرآمدان و مفاخر فرهنگی کشور است.وی  در این یادداشت به زبان انگلیسی مروری بر کلیات خاکی خراسانی، شاعر نامدار دیزبادی داشته است. وی پیشتر کلیات خاکی خراسانی را با کمک مرحوم غیاث الدین میرشاهی منتشر کرد و این دیوان در کتابخانه های دیزبادی ها در دسترس است.

«مسعود میرشاهی»٬ بنیاد‌گذار «انجمن رودکی» در پاریس است. این انجمن در سال ۱۹۹۳ با هدف پژوهش در گستره‌ی فرهنگ ایرانی در کشورهای آسیای میانه٬ ایران و قفقاز بنیاد‌گذاری شد. از جمله‌ فعالیت‌های میرشاهی می‌توان به انتشار کتاب‌های ادبی و فرهنگی اشاره کرد. «شعرهای زنان افغان» یا «ادب و فرهنگ تاجیکستان» نمونه‌ای از کتاب‌هایی ‌ست که میرشاهی در نشر و توزیع آن نقش داشته است. او همچنین مسوولیت‌های انجمن‌های دیگری را به نام‌های «روز جهانی نوروز» را برعهده دارد و چندین سال مسئول «انجمن فرهنگ ایران» بوده است.

شما می توانید متن این یادداشت را از فایل زیر دانلود کنید. 


دانلود متن انگلیسی یادداشت پروفسور شاهرخ (مسعود) میرشاهی (مروری بر کلیات خاکی خراسانی دیزبادی)


کوچه دروازه دیزباد؛ مکانی مملو از خاطره

«دیزباد وطن ماست»- یکى از کوچه هاى بالاى ده که در کال دروازه قرار دارد به نام کوچه دروازه مشهور است. در این نوشتار پروفسور شاهرخ میرشاهی به معرفی این کوچه می پردازد و ضمن آن خاطره ای را از کوچه دروازه دیزباد نقل می کند.

 از بخش بالاى کوچه دروازه  راهى به طرف کوه می رفت راه 'سرگو' نام داشت که از آنجا  نیز به نوحصار می توانستیم برویم. 

 این کوچه در زمانى که در دیزباد بودم از تنور عمو على اصغر یا تنور بغل (باباى سلمان ، محمد و سروى) آغاز می شد و تا باغهاى زیر ده بالا  به پایان می رسید. چون  در این کوچه به دنیا آمده ام در باره آن می نویسم.

 اگر پشت به کوه دروازه بایستیم در سمت راست به ترتیب خانواده هایى که نام می برم زندگى می کردند. 

پس از تنور خانه عمو على اصغر که خانمش ماه نسا نام داشت خانه ما بود که با خانواده عمو یم محمد حسین میرشاهى که خانمش خانم بى بى  خواهر آقاى فریدون  استا حسین است  زندگى می کردیم. 




در این خانه که بگونه حولى بود و در میان این حولى درخت توتى وجود داشت که خشک شد فرزندان دو خانواده زندگى می کردند. در زیر این خانه خانواده پسرخاله على اکبر زندگى می کردند و خانمش مریم خواهر آقاى محمد خان عراقى بود و چهار فرزند داشتند. پاینتر خانه پدر بزرگ پدریم عباس ابراهیم بود که خانمش (مادر بزرگ) فاطمه نام داشت که خواهر حسین حسین  پدر شیرعلى بود. 

در اینجا مهمانخانه پدربزرگ روى کوچه بود و راه در زیر همین خانه بود و درخت بزرگ توتى نیز وجود داشت که اکنون آن  درخت خشک شده است و خانه را ظاهرا خراب کرده اند. 

پایین راه، خانه کریم محمدعلى که خانمش کلثوم (دختر حسن میرشاهى، گلاب) و پنج پسر و سه دختر داشتند و به پایین ده نقل مکان کردند.

پائینتر خانه محمد ایسماعیل (قندچى) که خانمش  سلطان نام داشت و ٤ فرزند داشتند. در کنار خانه اینها خانواده مهندس کردى بودند که پدرشان کلبه محمد اسماعیل نام داشت و خانمش شهربانو. فکر میکنم چهار پسر و یک دختر  داشتند. زیر خانه آنها خانه کاظم بود که همسرش خدیجه نام داشت. گمان میکنم دو پسر و سه دختر داشتند. 

زیر راه کوچه ته در ادامه  خانه پسردائى کلبه جواد بود. او دو خانم داشت اولى ربابه که دو دختر داشت و دومى طیبه که چهار پسر و سه دختر.  و پس از آن در زیر خانه  پسردائى کلبه جواد خانه حاجى بک و هاجر است ، این اخرین خانه کوچه دروازه بود.   

در دست چپ ، پشت به کوه دروازه، نخست خانه عمو عید بود که خانمش سروى  نام داشت که سه فرزند داشتند. پائینتر خانه عمو  محمد على بخش برادر عید محمد بود که با مادرش فاطمه زندگى می کردند.  چشم عمو محمد با وجود یک تراخم شدید بینائیش را از سالها پیش از دست داده بود. 

زیر خانه آنها خانه محمد حسین حاجى بک بود که خانمش سلیمه نام داشت.  آنها هشت فرزند داشتند. ٤ پسر و چهار دختر. در کنار خانه آنها خانواده حسنعلى ضیا الدین با خانمش حنیفه که دو پسر و دو دختر داشتند. زیر خانه آنها کوچه اى بود که در کنار آن خانواده عمو على بک محمد ولى با خانمش سلطان و یک پسر و چهار دختر نازنین زندگى می کردند. در کنا خانواده آنها خانواده قاسمعلى و خانواده شان که همسرش فاطمه نام داشت آنها دو پسر و سه دختر داشتند و على قاسمعلى پسر آنها است. 

زیر راه در امتداد کوچه دروازه خانواده  دختر عمه خدیجه بوده است که شوهرش زیر خاکول فوت کرده بود. او دو دختر و سه پسر داشت. 

در اینجا که راه کوچه بالاى بالاده با گوچه دروازه چهار راهى را تشکیل می دادند، چشمه اى به نام 'سرکریز' وجود داشت  و خانه دختر عمه خدیجه  در کنار این چشمه بود. پائینتر از خانه آنها خانواده محمد زین العابدین که از خویشان نزدیک ما بودند زندگى می کردند. او با همسرش فاطمه سه پسر و چهار دختر داشتند. 

ورودى خانه آنها از کوچه کوچکى بود که راه به خانه حین آقا نیز داشت. 

پائینتر خانه حسن مشهور به حنیفه. با خانمش سارا دو دختر داشتند.

خانه آنها کنار کوچه ته بود که روبرویش  در زیر راه خانه طوبا بود. خانم طوبا نیز دو پسر و یک دختر داشت.   زیر خانه آنها خانواده قاضى بودند. او و خانمش فاطمه یک دختر و یک پسر داشتند. و پایینتر خانواده حسینعلى زین العابدین  که  یک پسر و دو دختر داشت.   

ساختار خانواده ها و فرزندانشان در چند دهه پیش این چنین بود. افزون بر اینها اگر از بخش پایینى  کوچه به سوى بالا نگاه کنیم. دست چپ کوچه اى جدا می شد که خانواده  دختر دائى سکینه کلبه محمد (حیدرى ها)  در آن ساکن بودند. 

آنچه آوردم تنها خانه هاى کنار کوچه دروازه بود.  

دانش آموز مدرسه ناصر خسرو دیزباد از این مدرسه می گوید

«دیزباد وطن ماست»- دکتر مسعود میرشاهی که وی را با نام شاهرخ می شناسند در باب مدرسه دیزباد می نویسد:

درود بر همه شما.

من شاهرخ هستم. 

ده سال در مدرسه دیزباد دانش آموز بوده ام.

از ٥  سالگى در کودکستانى که در دبستان و دبیرستان خسرو دیزباد بود تا کلاس نهم  در این آموزشگاه بوده ام.     

یک سال کودکستان و نه سال دبستان و دبیرستان. 

از کوچه دروازه بالاى ده هر روز به آموزشگاه مى آمدم. 



چه از راه کوچه هاى بالاى ده و پائین ده تا مدرسه و چه از میان باغها و چه از کوچه باغ میان ده. من و دوستانم همیشه سرازیر به پائین ده در انتظار رسیدن به مدرسه (همیشه کمى دیرتر) و همیشه خود را آماده کتک در مدرسه که ناظم در را بازکند و همه را بخواهد که  پس از چوب به دست زدن (٤ بار) وارد مدرسه شویم و ....


 در راه همینکه صداى دعاى صبح مدرسه را که محمد ایسماعیل یوسف و یا برادرش می خواندند به گوش ما می رسید. کتک دم در را حتمى می دانستیم مگر اینکه گاهى فا طمه خانم، خانم عمو حسنعلى مادر کریم به داد ما میرسید و با عذر  و معذرت، میخواست که ما را کتک نزنتد.  ...

 از جمله کسانى که اکنون به فکرم میرسد. 

حسنعلى غلامرضا که عکسش را دیدم و مرا به یاد این پرسش انداخت. حسن قوام ،حق داد ، شهاب الدین ، عزیز میرشاهى محمد زین العابدین ، حبیبه میرشاهى دایى  حسن ، فاطمه پسرخاله غلامعلى ، گلستان میرشاهى حسنعلى و بسیار دیگر از جمله على عطارى از پیوژن دوستانى که نام بردم می توانند مرا در باره نامها دیگر راهنمائى کنند. 


«از دوزبای بالایوم» یکی از اشعار نوستالوژیک دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- قدیمى ها شعرى از بجه امامقلى (خاکى خراسانى)  را همیشه در باره دیز باد تکرار می کرده اند.

میرگویند که زمانى انداز (مالیات) بگیران  دولت در زمان صفویه به دیزباد مى آیند و سهم دولت را از اهالى می طلبند. مردم نادار و به سبب هایى توان پرداختن مالیات را نداشته اند. نمایندگان حکومت درپى راهى که مردم راضى شوند و مالیات را بپردازند فن هاى گوناگونى را بکار می برند. از جمله آنها تخم مرغ را آبجوشى کرده و در زیر بغل نماینده مردم که شاید همان بجه امامقلى باشد می گذاشتند که شاید مردم بر او رحم کرده مقدارى مال و اموال به نماینده حکومت بپردازند. 

بجه امامقلى میگفت. تخمورغ ره داغ کیردن - اربغلوم چاق کیردن 

با پافشارى  نمایندگان دولتى و کمبود امکانات  ده براى پرداخت مالیات، مردم بالاخره به این نتیجه می رسند که بجه امام قلى را براى شفاعت  به دربار شاه به اصفهان فرستند. 



این مرد که قد کوتاهى نیز داشته است پس از ماهى به اصفهان می رسد و درخواست دیدن شاه عباس (یا شاه تهماسب) را می کند.

روز ها می گذرد و بلاخره با کوشش زیاد و گفتن اینکه از خراسان امده است و .... راه درازى را پیموده است و ....راه به دربار پیدا میکند. 

او آمده بود که  دردل کند.

شاه او را به نزد خود می طلبد و سبب آمدنش را میپرسد. بجه امامقلى در پاسخ  پرسش شاه  که تو کیستى، میگوید: 

از دوزباى بالایوم 

هم قد چرغ  پایم 


از رودخنه او موخروم 

پندارى پلو موخروم


بع بع شکار داریم 

کوه هاى  لاله زار داریم

دختر بى شمار داریم 


از دوزبالاى بالایوم 

هم قد چرغ پایوم 

.......

شاه از روشى که بجه امامقلى ناتوانى دیزبادى ها را براى پرداخت مالیات نشان داده است تعجب کرده و بر زیرکى او آفرین گفته و مالیات را براى چندین سال بر دیزبادى ها می بخشد. 

پروفسور شاهرخ میرشاهی ضمن بیان این مطلب می نویسد: چرغ = چراغ ، 

سبب اینکه گفته بود دختر بى شمار داریم این بوده است که او از کودکى کارش فراهم کردن روشنایى  براى دخترانى که زیر خانه کلان نخ ریسى میکرده اند، بوده است.

سازندگان مدرسه دیزباد

«دیزباد وطن ماست»-یکی از سوالاتی که ممکن است در ذهن دیزبادی ها و کسانی که با دیزبادی ها در ارتباط هستند مطرح شود این است که چه کسانی حلقه اصلی تاسیس مدرسه ناصر خسرو دیزباد را تشکیل می دهند؟

مدرسه دیزباد یک فرمان دارد. فرمانی از امام زمان اسماعیلیان (سلطان محمد شاه) و پس از این فرمان افرادی تلاش کردند تا این فرمان عملیاتی شود. پروفسور شاهرخ میرشاهی در این خصوص می افزاید: پس از آمدن فرمان ساختن مدرسه به جماعت دیزبا د به نام سید سلیمان بدخشانی، زمین مدرسه قباله  بى بى شاه  میرشاهى مادر بزرگ کریم حسنعلى (قباله  مادر سید سلیمان شاه از طرف  سید محمد کریم)  بود که وقف این موضوع شد. البته وقف نه به معنای وقف و اوقاف، بلکه به معنای هبه. چراکه در میان اسماعیلیان وقف به معنای سنتی آن کمتر دیده می شود. 

در این میان افرادی برای طراحی و تامین مالی تلاش کردند:

سازندگان مدرسه:  نقشه سید سلیمان 

نخست نقشه طبقه وسط و تخت دختران  ساخته شده است. 

براى ساخت پول از فروختن درختهاى  وقفى و مرد کار که بیشتر از ده بالا بوده است. 

کارگر روزى: دو و نیم ریال. 

بنا: براى طبقه وسط  حاجى عباس پدر بزرگ آقاى فرخشاه. پس از تمام کردن  ساختمان و اندود کردن نخستین اطاق به سیاه زخم مبتلا شده و فوت می کند. 

نجار:  براى در و پنجره. استاد حسین پدر آقاى فریدون و محمد حسین (شیخ) پدر آقاى فرخشاه. 

براى پرواز و تونوکه و چوب بام، صندلى و میز و نیمکت. جهانگیر پسر کلبه نجمین شاه (نجم الدین)  پدر مرحوم نجم الدین میرشاهى.  استاد محمد ابراهیم  پدر محمد حسین استاد  و حسن کلبه نجمین شاه پدر آقاى غیاث. 

طبقه بالا  را استاد حسین پدر آقاى فریدون بنایى کرده است. 

در و پنجره را محمد حسین پدر آقاى فرخشاه با همکارى محود تقى و کلبه لطفعلى   ساخته اند. 

خانه هاى پیرامون مدرسه  که وابسته به مدرسه بوده است را نیز استاد حسین ساخته است. 

 پس از آن مدیران مدرسه هرکسى بخشى را باز سازى کرد.

چوب در مدرسه از درخت جوز از کلبه مرتضى (کمپانى) 

در بزرگ ورودى را محمدحسین کلبه نجمین شاه ( شیخ) پدر آقاى فرخشاه