دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

کوچه دروازه دیزباد؛ مکانی مملو از خاطره

«دیزباد وطن ماست»- یکى از کوچه هاى بالاى ده که در کال دروازه قرار دارد به نام کوچه دروازه مشهور است. در این نوشتار پروفسور شاهرخ میرشاهی به معرفی این کوچه می پردازد و ضمن آن خاطره ای را از کوچه دروازه دیزباد نقل می کند.

 از بخش بالاى کوچه دروازه  راهى به طرف کوه می رفت راه 'سرگو' نام داشت که از آنجا  نیز به نوحصار می توانستیم برویم. 

 این کوچه در زمانى که در دیزباد بودم از تنور عمو على اصغر یا تنور بغل (باباى سلمان ، محمد و سروى) آغاز می شد و تا باغهاى زیر ده بالا  به پایان می رسید. چون  در این کوچه به دنیا آمده ام در باره آن می نویسم.

 اگر پشت به کوه دروازه بایستیم در سمت راست به ترتیب خانواده هایى که نام می برم زندگى می کردند. 

پس از تنور خانه عمو على اصغر که خانمش ماه نسا نام داشت خانه ما بود که با خانواده عمو یم محمد حسین میرشاهى که خانمش خانم بى بى  خواهر آقاى فریدون  استا حسین است  زندگى می کردیم. 




در این خانه که بگونه حولى بود و در میان این حولى درخت توتى وجود داشت که خشک شد فرزندان دو خانواده زندگى می کردند. در زیر این خانه خانواده پسرخاله على اکبر زندگى می کردند و خانمش مریم خواهر آقاى محمد خان عراقى بود و چهار فرزند داشتند. پاینتر خانه پدر بزرگ پدریم عباس ابراهیم بود که خانمش (مادر بزرگ) فاطمه نام داشت که خواهر حسین حسین  پدر شیرعلى بود. 

در اینجا مهمانخانه پدربزرگ روى کوچه بود و راه در زیر همین خانه بود و درخت بزرگ توتى نیز وجود داشت که اکنون آن  درخت خشک شده است و خانه را ظاهرا خراب کرده اند. 

پایین راه، خانه کریم محمدعلى که خانمش کلثوم (دختر حسن میرشاهى، گلاب) و پنج پسر و سه دختر داشتند و به پایین ده نقل مکان کردند.

پائینتر خانه محمد ایسماعیل (قندچى) که خانمش  سلطان نام داشت و ٤ فرزند داشتند. در کنار خانه اینها خانواده مهندس کردى بودند که پدرشان کلبه محمد اسماعیل نام داشت و خانمش شهربانو. فکر میکنم چهار پسر و یک دختر  داشتند. زیر خانه آنها خانه کاظم بود که همسرش خدیجه نام داشت. گمان میکنم دو پسر و سه دختر داشتند. 

زیر راه کوچه ته در ادامه  خانه پسردائى کلبه جواد بود. او دو خانم داشت اولى ربابه که دو دختر داشت و دومى طیبه که چهار پسر و سه دختر.  و پس از آن در زیر خانه  پسردائى کلبه جواد خانه حاجى بک و هاجر است ، این اخرین خانه کوچه دروازه بود.   

در دست چپ ، پشت به کوه دروازه، نخست خانه عمو عید بود که خانمش سروى  نام داشت که سه فرزند داشتند. پائینتر خانه عمو  محمد على بخش برادر عید محمد بود که با مادرش فاطمه زندگى می کردند.  چشم عمو محمد با وجود یک تراخم شدید بینائیش را از سالها پیش از دست داده بود. 

زیر خانه آنها خانه محمد حسین حاجى بک بود که خانمش سلیمه نام داشت.  آنها هشت فرزند داشتند. ٤ پسر و چهار دختر. در کنار خانه آنها خانواده حسنعلى ضیا الدین با خانمش حنیفه که دو پسر و دو دختر داشتند. زیر خانه آنها کوچه اى بود که در کنار آن خانواده عمو على بک محمد ولى با خانمش سلطان و یک پسر و چهار دختر نازنین زندگى می کردند. در کنا خانواده آنها خانواده قاسمعلى و خانواده شان که همسرش فاطمه نام داشت آنها دو پسر و سه دختر داشتند و على قاسمعلى پسر آنها است. 

زیر راه در امتداد کوچه دروازه خانواده  دختر عمه خدیجه بوده است که شوهرش زیر خاکول فوت کرده بود. او دو دختر و سه پسر داشت. 

در اینجا که راه کوچه بالاى بالاده با گوچه دروازه چهار راهى را تشکیل می دادند، چشمه اى به نام 'سرکریز' وجود داشت  و خانه دختر عمه خدیجه  در کنار این چشمه بود. پائینتر از خانه آنها خانواده محمد زین العابدین که از خویشان نزدیک ما بودند زندگى می کردند. او با همسرش فاطمه سه پسر و چهار دختر داشتند. 

ورودى خانه آنها از کوچه کوچکى بود که راه به خانه حین آقا نیز داشت. 

پائینتر خانه حسن مشهور به حنیفه. با خانمش سارا دو دختر داشتند.

خانه آنها کنار کوچه ته بود که روبرویش  در زیر راه خانه طوبا بود. خانم طوبا نیز دو پسر و یک دختر داشت.   زیر خانه آنها خانواده قاضى بودند. او و خانمش فاطمه یک دختر و یک پسر داشتند. و پایینتر خانواده حسینعلى زین العابدین  که  یک پسر و دو دختر داشت.   

ساختار خانواده ها و فرزندانشان در چند دهه پیش این چنین بود. افزون بر اینها اگر از بخش پایینى  کوچه به سوى بالا نگاه کنیم. دست چپ کوچه اى جدا می شد که خانواده  دختر دائى سکینه کلبه محمد (حیدرى ها)  در آن ساکن بودند. 

آنچه آوردم تنها خانه هاى کنار کوچه دروازه بود.  

خاطره ای از یک عروسی در دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- فرخ میرشاهی یکی از شخصیت های خوش ذوق دیزبادی است که نوشته های زیبایی را به رشته تحریر در آورده است. با هم خاطره عروسی در دیزباد را می خوانیم.

«کجایی ..ای خدا،  من نمی دانم با این شوهر کچل، پیر، بی پول و خسیس چکار کنم و ....» همین که این کلمات به گوشم رسید مثل برق از خواب پریدم آخه از صبح منتظر چنین لحظه ای بودم. 

عروسی یکی از قوم و خویشهای نزدیک بالا دهی بود و مراسم عروسی  طبق معمول در سر غرغاب بر گزار می شد. حالا منم برای اینکه سرما نخورم مثل ساردین به بقیه برو بچه ها چسبیده بودم. اون زمان سر غزغاب مثل الان نبود تنها خانه هایی که اونجا بود خانه عمو غلامرضا و حجی حسن بود و یک کمی دورتر خانه محمد ابراهیم آقاجان.

صبح زود همان روز بود و من از اینکه امشب قراره نمایشنانه و یا به اصطلاح خودمان «شو بزی» اجرا بشه خوشحال بودم. بگم تو اون زمانها هنوز تلویزیون ملویزیونی در کار نبود و جوونها اخر شب قبل از خواب شروع به سیخ زدن رادیوها  و گوش کردن اهنگ های خش خشی داخلی و یا خارجی می کردند. من تو اون  زمانها دوازده و یا سیزده سالی بیشتر نداشتم و به قول معروف داشتیم به جرگه ادم بزرگها می پیوستیم و به همین خاطر همه جوون های فامیل رو برای یاوری و کمک روز قبل به ابگو‌شت دعوت کرده بودند، کاری ندارم همه برای صرف صبحانه رفتیم جماعتخانه بالاده، کارها از دیشب تقسیم شده بود و از بخت بد ما، من برای کمک به یکی از اقوام که یک خر داشت  برای جمع اوری «خیاره !»و بوته های کوهی و ...انتخاب شده بودم، بعد از اینکه به به اتفاق یکدیگر خر را از طویله آزاد کردیم از طریق کوچه دروازه رفتیم به طرف بالای دروازه،  از نزدیکیهای پلاو گله شروع کردیم به کندن بوته های جورواجور، خیاره و ...تا نزدیکی های بالای درخت سینجد رفته بارمان درست شد و برگشتیم، بعد از تحویل دادن به تنور رفتم جای بقیه بچه ها.


ناهار در مسجد بود و  یادمه که من همیشه دوست داشتنم سرکی به اشپز خانه مسجد بزنم و بیشتر وقتها عمو داوود«شوهر عمه گلثوم» انجا بود «حتما تعریف پلاو داوودی را شنیده اید». تا قبل از ناهار هنوز وقت زیاد بود و من هم با بچه ها سرمان را گرم می کردیم. کربلایی جواد یک مغازه داشت که گاهی وقتها می رفتیم و برای خودمان شکلات سیخی می گرفتیم. بعد از صرف نهار در مسجد با بجه تصمیم گرفتیم بریم قطه و یاآب تنی، اون زمانها بیشتر پسرها برای قطه می رفتند طرف های گاولوش و یا تختگاه و یا «دهند او» و ....

شب شده بود و بعد از صرف شام رفتیم طرف سر غرغاب تا برای خودمان جا بگیریم و خودتان بهتر از من میدانید که تو عروسی ها چه در ته ده و چه در بالا ده همیشه جاهای خوب و فرش شده به مردها متعلق بود و جاهای بد و سنگ و چالها به خانم ها، هنوز که هنوز است نتوانستم این قضیه را بفهمم و باش کنار بیام نگین که دروغ میگم جشن معلم که برگزار شد هنوز این مشکل حل نشده بود.

بالاخره کم کم همه آمدند و من که از سرما داشتم می مردم خودم رو ساندویچی بین بچه ها جا دادم، هیچی دیگه سرما از یک طرف و خستگی از طرف دیگر و دیر شروع کردن نمایشنانه باعث شد که من خوابم ببره

همانطور که اول داستان گفتم با صدای خانم بازیگر یهو از خواب بیدار شدم ولی هر کار می کردم که چشمهایم رو باز نگه دارم نمی شد. این دفعه با دست زدن های مکرر از خواب بیدار شدم و یکی از بچه ها گفت پا شو فرخ باید بریم من هم بعد از پا شدن مثل بقیه به طرف خانه عمو شمس که نزدیک کوچه باغ و موده قرار داشت رفتیم چون قرار بود بقیه مراسم انجا ادامه پیدا کند. آنقدر اونجا شلوغ بود که من شخصا نرفتم و مجبور شدم برم بالای پشت بام، حالا فکر می کنم می بینم چه جراتی داشتیم می رفتیم لب چنگ بامها می نشستیم تا مراسم عروسی را نگاه کنیم. از شدت خستگی و سرما نتوانستم طاقت بیارم رفتم پایین که برم خانه ولی چون تنها بودم می ترسیدم راستش حاجی مسلم سگی داشت که خیلی گیرند بود و همیشه بین خانه اقای ورقه و ابولقاسم نگهبانی می داد و از من بدش میامد چون هر دفعه که از آنجا رد می شدم داستان داشتم همینجوری منتظر کسی بودم که به طرف بالا ده برود که دو نفر را دیدم که با چراغ قوه قصد رفتن به بالا ده را دارند نزدیک شدم دیدم علی کربلایی جواد و  زنده یاد احمد صمد  بودند که خیلی وقتها با بچه های دیگر هم بازی بودیم.

بچه ها منو تا کوجه دروازه همراهی کردند و بعد از خداحافظی رفتم و حسابی خوابیدم.


آغاز پروژه سنگ فرش کوچه دروازه دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- با اتمام عملیات اجرائی چشمه دروازه، سنگ فرش کوچه دروازه، حد فاصل راه کوچه پایین تا راه کوچه بالا آغاز شد.

به گزارش دیزباد وطن ماست، پس از بهره برداری از این دو پروژه، عملیات اجرائی چشمه کمبول (چشمه مدرسه) با سبک سنتی آغاز خواهد شد.

اعتبار پروژه های موصوف از محل اعتبارات دهیاری دیزباد تامین شده است.

گفتنی است تمام پروژه های شورا و دهیاری دیزباد با استفاده از مصالح محلی و به روش سنتی ساخته می شوند.

 سنگ فرش کوچه های اصلی و ماشین رو نیز در ده بالا و ده پایین با استفاده از اعتبارات بنیاد مسکن همچنان ادامه خواهد یافت.