«دیزباد وطن ماست»-اینکه یک قوم به خودشان افتخار کنند نشان از عزت نفس آنها و البته یک سرمایه اجتماعی است. در این نوشتار که توسط یکی از دیزبادی ها نگاشته شده است با بیانی زیبا به بیان حقایقی در باب مردم دیزباد اشاره می کند.
چراازهردیزبادی درهرکجای ایران وخارج ازمرزهاسؤال شودکجایی هستی با افتخارمیگه دیزبادیم؟ حتی اکثر افراد وصیت می کنندبعدمرگشان جسم بی جانشان درخاک دیزباد و درکناراجدادشان آرام بگیرد؟
دیزبادازنظرجغرافیایی دورترین روستای شهرستان نیشابور و دردامنه کوه و بن بست و مثل سایر نقاط دیگرپوشیده ازدرخت و سنگ و خاک و رودخانه پس چرا اینقدر محبوب وممتاز و متمایزه؟
جواب این چرا ها را بایستی در چندکلمه ذیل یافت: حتما می فرمایید فرهنگ دیزبادبدون شک فرهنگ و ادب شاخصه اصلی و جزء لاینفک دیزبادیهای عزیزمی باشد. امادلایل دیگه ازجمله:
صفا و صمیمت، حس نوعدوستی، صداقت,و صبوری، پاکی و پاکدامنی، ساده زیستی و عدم خودشیفتگی، انسجام و همدلی ، مهربانی و مهرورزی، پرهیز از بخل و کینه، احترام متقابل، پایبندبه عقل ومنطق، احترام به خردجمعی، پرهیزازخرافه وخرافه گرایی، باپیشینه قوی و ریشه دار و امید به آینده و حرکت روبه جلو...وووو..رادر دیزبادیهای عزیزجستجو کرد. لازم به توضیح است که بنده قصد جسارت و توهین به هیچ فرد و شخص دیزبادی و غیر دیزبادی رانداشته و انها هم عقاید و نظرات و
ملاکها و معیارهای خودرا دارندکه برای ما محترم است.
انتظار میرود دوستان عزیز به این قضیه نه از جنبه ناسیونالیستی بلکه از جنبه واقعگرایانه بنگرند. البته بنده قصد بی احترامی به دیگر فرهنگ های دیگه
ندارم و به همه آنها احترام می گذارم.
ماجماعتی یکدل ونمونه ایم دیزباد آباد... پاینده و سربلند همه دیزبادیهای عزیز در جای جای ایران عزیز و سایر نقاط دنیاکه مایه افتخار مایند.
این نظر شخصی بنده می باشدسایر دوستان هم دیدگاه خودرا به اشتراک بگذارند.
«دیزباد وطن ماست»- محمد میرشاهی (استاد) در نوشتاری در باب دیزباد می نویسد: داشتن رادیو در زمان کودکی ما کار هر کسی نبود. نشانه ای بود برجسته از دارایی و تمکن مالی. اولین رادیویی که من از نزدیک دیده و لمس کرده ام مربوط می شود به زمانی که کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم.
فکر نکنید بچه های آن زمان مثل بچه های این دوره بودند، که اگر در زمان شیر خوارگی هم تبلت به دستشان بدهی بهتر از پدر و مادرشان با آن کار می کنند. خیر، ما اطلاعاتمان در این موارد نزدیک به صفر نه، خود صفر بود.
یادم می آید که در فامیل ما اولین کسی که رادیو خرید مرحوم داییم، مکی شمس الدین میرشاهی بود که تازه به مدرسه دیزباد منتقل شده بود. به خوبی به یاد دارم که مارک رادیویی که داییم خریده بود "آندریا "بود و این رادیو یک باطری بزرگی داشت به اندازه باطری ماشین های امروزی، شاید هم بزرگتر و سنگین تر، که باید همیشه در جوار رادیو گذاشته می شد و با سیمی به آن وصل می شد. هنوز باطری های کوچک یا به قول مردمان آن زمان، قوه های قلمی مثل ری او واک و یا گربه نشان اخترع نشده بودند.
باطری ها بزرگ و بقول امروزی ها، اکسترنال بودند. امواج رادیو، آن هم به مکانی مثل دیزباد خیلی ضعیف می رسید و هر رادیو باید به آنتنی وصل می شد که به شکل صلیب در پشت بام صاحب رادیو نصب می گردید و وجود این آنتن خود نشان از دارنگی و زیبندگی صاحب خانه می داد ،که البته تعداد آن ها در تمام ده از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد.
جالب ترین موضوع زمانی اتفاق می افتاد که مرحوم داییم را به جایی دعوت می کردند و البته با این انتظار که رادیو اش را همراه ببرد، تا خانواده میزبان، همراه با میهمانان دیگرهم از موسیقی دلنواز این جعبه جادویی حظ وافر ببرند. اگر این درخواست اجابت می شد تازه مسئله دیگری مطرح می شد و آن این که باید اولاٌ تدارک چوبی، یایی چیزی که شبیه آنتن باشد از قبل مهیا شود و تازه باید صاحب خانه یک جوان گردن کلفت را مامور حمل باطری کند، زیرا که حمل آن وسیله سنگین کار هر کسی نبود.
مرحوم دایی هم رادیویی که نسبتاٌ سنگین بود را با هزار سلام و صلوات بر دارد و با احتیاط زیاد راهی خانه میزبان شود. خیلی ها صدای موسیقی و صحبت مجریان را می شنیدند ولی اکثرا از کم و کیف چگونگی کار این پدیده نوظهور اطلاعی نداشتند. رادیو در آن زمان در دیزباد فقط کاربرد موسیقیایی داشت. بقیه برنامه ها که البته بسیار هم کم بودند، نه مشتری داشتند ونه کسی از حرف هایشان سر در می آورد، مگر ازصحبت های مرحوم راشد که بسیار ساده و روستایی سخن می گفت.
بعد از مدت کوتاهی رادیو های ترانزیستوری آمد با قوه های( باطری) کوچک استوانه ای که براحتی قابل نصب بودند و بسیار سبک. این رادیو ها عمدتاٌ نیاز به آنتن نداشتند و مارک های توشیبا و سییرا و سونی و فیلیپس از مارک های معروف دهه 40 بودند.
کم کم تعداد رادیو زیاد شد، به برکت رشد تکنولوژی انتقال امواج راحت تر شدند و برنامه ها متنوع تر و در کنار آن فهم مردم از مطالب رادیو نیز بالا رفت و گوش دادن به رادیو بی بی سی در دیزباد دهه 50 کاری بسیار معمولی برای بسیاری از مردم بود.
«دیزباد وطن ماست»- در این یادداشت قصد داریم که برخی از واژگان متداول دیزبادی را که کم کم دارند به فراموشی سپرده می شوند را مطرح کنیم.
دیزبادی هایی که با این واژگان آشنایی دارند می توانند بر روی عنوان این پست کلیک کنند و در قسمت کامنت، معانی این واژگان را درج کنند.
دسداس، سله، فرغون ،زنبر ،دسکله، مشکاو، خرجو، طوره، مخ طوله، اوسار، قلبر، قلبرچه ، چدن، لقلوو، اوگردو، پلاس، چروق، کار اش، کج کارد، خودتراش، پی توه، بقچه، چورنه (افتوه، سزاوار و قوری)، تبنه، درفش، جوالدوز، دولک، چو سرانداز، بوته خییره، بوته چوز، سله خمیر، سله الو، طبق الو، تغار خمیر، خنچه خمیر، آتیش گیره، منقل، انبور، چو خط، خلشه شیر، دبه آب مجمعه، کرسی، لحافت ججیم، اره دو دسته، برجمه، پلو با جزییات ، دو کارد، دبه روغن ، زولفی در، چراغ لمپا، چراغ گیردسوز، چراغ فانوس، چراغ موشی ، چراغ سه پیلته، چراغ طوری، چراغ علاالدین ، چراغ والور، دگلو، پی توه ، اخور، قلبر، قلبرچه، تغار تعارچه، چرشاخ، کلینگ دو دمه، بل بیلچه، دیگ امام حسینی، انبو قورمه، مشک ماست با خارمشک و اوشو، کندو گندم ، صندوق نون و لباس، مجری حلبی، قدح چوبی و مسی و روحی، انواع تشت حلبی، مسی، چرخ شیر، چرخ خیاطی پایی، فرت،(گاو بر دو البته اگر اشتباه نکنم دستگاهی که زمین رو شخم میزدن)، رووه تنور، دنگ، دستره، مقراض، برونه تنور، شعربز، اسگ الو، تین الو، اونگ الو، تونگلی اوو، گگیرد، شمله سر، عرق چی، چرقد، چرشو، قدیفه، گالش، تنبو، جوم سماور .
منتظر پاسخ های شما هستیم و هر کسی که همه این واژه ها را معنی کند بعد از دریافت 10 کامنت در سایت دیزباد وطن ماست معرفی خواهد شد.
«دیزباد وطن ماست»- واقعه اسماعیلی های نیشابور، تکمله ای بر یک واقعه تاریخی نقل شده از سید حسن تقی زاده است. این مقاله دوران تعصبات مذهبی و دوران تاریک تاریخ ایران را نشان می دهد. خوشبختانه این دوران به پایان رسیده و این جهل نه تنها در ایران بلکه در جهان تا حد زیادی فروکش کرده است.
این متن سراسر عبرت، با بیانی علمی و گیرا در مجله کاوه به چاپ رسیده است. این متن از یگانگی مذهبی شیعیان اسماعیلی و اثنی عشری در دیزباد و تحصیل علمای اسماعیلی در حوزه علمیه باقریه مشهد و حوادث دوران جهل دیزباد می گوید.
نشریه کاوه که ادامه راه نشریه کاوه سید حسن تقی زاده است، به دست دکتر محمد عاصمی تاسیس شد و افراد نامداری از ادبیات و نویسندگان ایرانی معاصر در آن آثار خود را منتشر کرده اند. در این نوشتار یکی از بخش های مهم و البته تاسف بار تاریخ دیزباد را با هم می خوانیم.
«دیزباد وطن ماست»- یکی از ابعاد توسعه کشاورزی اورگانیک توجه به نکاتی است که می تواند در این خصوص به ویژه برای مردم دیزباد از اهمیت بسزایی برخوردار باشد.
یکی از این موارد پوساندن کودهای حیوانی است که باعث تقویت درختان در دیزباد می شود. برای پوساندن کود دامی بهتر است، از یک چاله برای انبار نمودن کود استفاده شود،البته میتوان کود را در روی زمین نیز دپو نمود.کود نپوسیده دامی را در چاله ریخته و به ازاء هر 10تن کود دامی، گاوی مقدار 1000 کیلو( یک تن )آن کاه و کلش جو وگندم و ترجیحا بقایای حبوبات اضافه می کنیم. وجود کاه و کلش موجب تسریع فرآیند تخمیر کود می شود.
به ترکیبات مذکور ، 100 تا 150 کیلوگرم اوره، 200 کیلو گرم گوگرد معدنی، 4 کیلو کود آهن، 100 کیلو کود فسفات تریپل اضافه می کنیم و مخلوط حاصل را به طور یکنواخت مخلوط نموده و در حد دو نم دپوی کود را خیس می کنیم روی آن را با نایلون کاملا می پوشانیم، بعد از 3 تا 4 ماه کود دامی به کلی می پوسد و آماده استفاده میشود. دما ی کودرا نیز کنترل نمائیم تا از 60 تا حداکثر 65 درجه بالاتر نرود در صورت اینکه دما بالاتر از 60 درجه برود موجب لهیدگی و سوختگی کود خواهد شد و و خواص غنی سازی از بین خواهد رفت.
✔️ در صورتی که به هم زنی حجم زیاد کود دامی میسر نبود، کودهای دامی را درون چاله ریخته و بروی هر لایه آن لایه ای نازک از ترکیبات کودی مذکور را روی کودها ریخته، سپس آن را خیس کرده و بروی آن پلاستیک قرار می دهیم (باکتری ها و سایر میکروبهای مسئول تجزیه و عمل آوری کود، در فضای مرطوب بهتر فعالیت می کنند.)