برخی اوقات دوستان دیزبادی، مدیران و اعضای شورای دیزباد، با پیام هایی نظر لطفشان را نسبت به «دیزباد وطن ماست» اعلام می کنند.
«دیزباد وطن ماست»: بسیار بسیار متشکریم.
گاهی هم همین دوستان مسائلی را مطرح می کنند، که نشان از عدم دقتشان در مطالعه دیزباد وطن ماست دارد.
«دیزباد وطن ماست»: لطفا با دقت موضوعات را مطالعه کنید. آنگاه اگر سوالاتی را مطرح کنید، پاسخگو خواهیم بود.
تقریبا در این چند مدت سعی کرده ایم موارد را بسیار شفاف مطرح کنیم که هیچ گونه جای شک و شبهه ای برای مدیران و تصمیم گیران دیزبادی باقی نماند، اما باز هم سوالاتی مطرح می شوند. و باید بگویم اکثر موارد جدی که مطرح شده اند، در باره چگونگی اجرای طرح ها و برنامه هایی است که در «دیزباد وطن ماست» مطرح می شوند.
سوال اینجاست: " آقای دکتر میرشاهی، چگونه می توان با محدودیت های موجود از نتایج تحقیقات استفاده کرد؟ چگونه می توان طرح های «ذیزباد وطن ماست» و طرح های دیگر را اجرا کرد؟ لطفا پاسخ روشن بدهید. نگویید چنین و چنان، بلکه بگویید: چگونه؟"
«دیزباد وطن ماست»: باید بگویم که در دنیا روشی داریم به نام: «C.R.E.A.T.E.» که من فکر می کنم که در این مورد می توانم آن را به شما معرفی کنم.
این واژه که خود به معنای «ایجاد کردن»، «تولید کردن» و به گونه ای «اجرا کردن» است، ما را به سوی 6 مرحله برای عملی کردن یک ایده، نتیجه تحقیق و یا برنامه هدایت می کند. این مراحل عبارتند از:
1. Consider
2. Read
3. Elucidate the hypotheses
4. Analyze and interpret the data and
5. Think of the next
6. Experiment
1. ابتدا بایستی آنچه مطرح می شود را به دقت مطالعه کنیم. از ابعاد مختلف آن را مورد مداقه قرار دهیم.
2. آنگاه باید در مورد موضوع طرح شده، مطالعه کرد. یعنی به تمام منابع در دسترس مراجعه و آنچه دانستنی و تجربه در مورد آن نگاشته شده، بررسی کرد.
3. آنگاه فرضیات ما برایمان روشن می شود. نسبت به موضوع اشراف پیدا می کنیم. چارچوب های نظری آن را به خوبی دریافته ایم و می دانیم که چگونه آن را پیاده کنیم.
4. حال باید از فرضیات + مواردی که در ابتدا مطرح شده بودند+ مواردی که بعدا مطالعه کرده ایم= تجزیه و تحلیل کرده و تفسیری مبتنی بر داده ها ارائه دهیم. این تفسیر برای ما روشن می کند که چگونه آن مورد را عملیاتی کنیم. در واقع مواردی که به صورت داده های خام باید در بافت مورد نظر به اجرا در آیند در این مرحله روشن می شوند.
5. مرحله بعدی در این مورد، نوعی پیشبینی و نگاه به آینده است. اگر موردی که مطرح شده تنها در حال دیده شود، هرگز نتیجه نمی هد. لذا با داشتن چشم اندازی روشن از آینده می توانید وارد مرحله تجربه شوید.
6. آزمایش طرح در این مرحله اتفاق می افتد. بر مبنای آنچه از داده های خام به تعاریف عملیاتی ختم شده، کار انجام می شود. این کار تجربه فیزیکی طرحی است که در تئوری مطرح و با فرضیات آمیخته و در نتیجه به صورت یک برنامه درآمده و در این مرحله تجربه می شود.
اگرچه این رویکرد، در اینجا به پایان می رسد، اما مرحله دیگری به نام «بازبینی و اصلاح» وجود دارد. هر طرحی دچار خطا و مشکلاتی می شود. لذ بایستی پس از اتمام اجرای طرح آن را مورد ارزیابی قرار داد و در صورتی که امکان آن وجود دارد، اصلاحاتی در آن پدید آورد.
آنچه در این نوشتار مطرح شد، در عمل بسیار پیچیده تر از این چند واژه است. اما امید که طرح موضوع به مطالعات بیشتر و در نتیجه فعالیت های بیشتر ختم شود. تا در آینده نه چندان دور شاهد دیزباد توسعه یافته باشیم. بالاخره هر چه باشد: دیزباد وطن ماست!
در یادداشت های پیشین بارها به مساله عدم سازماندهی کارگران دیزباد اشاره کرده ایم. این بار نیز می خواهیم به این مساله با جدیت بیشتری بپردازیم. دستمزد کارگر در دیزباد بالا = هر ساعت کار 10 هزار تومان!!!
روزی 80 هزار تومان برای کارگری که ظهر ناهارش پای کارفرماست و تنها کارش آبیاری، هرس کردن، کود دهی و مهمتر از همه چیدن میوه ها از درخت است، حقیقتا مبلغ غیر منصفانه ای است که در حال حاضر به کارگرانی که از نقاط مختلف به دیزباد می آیند پرداخت می شود.
خیلی از افراد هستند که تنها در فصل تابستان به همراه خانواده از روستاهای اطراف نیشابور به دیزباد می آیند و ضمن تفریح و تفرج در دیزباد، درآمد هنگفتی از کار در باغ کسب کرده و با آن درآمد باقی سال را به راحتی می گذرانند.
اما سوال اینجاست که این عدم سازماندهی کارگران فصلی دیزباد و عدم نظارت بر شیوه تعیین دستمزد تا کی ادامه خواهد داشت؟ تعیین دستمزدی که تنها معیارش نبود کارگر است و دیزبادی هایی که به دلیل اینکه دیگر در چشم خود نمی بینند دست به کار باغداری بزنند، اجبارا این هزینه را پرداخت می کنند.
به نظر می رسد شورای دیزباد بایستی در این خصوص برنامه هایی را در دستور کار خود قرار دهد، که دیزبادی ها با کارگران سر گردنه بگیر مواجه نشوند.
در بخشی از نوشته دکتر الهه معروضی در باب نوحصار دیزباد آمده بود: «امام به امام قلی می گوید: اگر شانه در میان محاسنت گیر کند حاجتت برآورده می شود.»
باید خدمتتان عرض کنم که حاجت روا شدن در اندیشه امام قلی جایی ندارد و اگر هم دارد بسیار کوچک است. او به فنا فی الله شدن می اندیشد. خواست او حقیقت است. این یادداشت را نوشتم، تا بگویم اگر به نوحصار می روید وقت کمی هم بگذارید تا درباره نوحصار با پیران و افراد صاحب اندیشه صحبت کنید. مطمئنا سر چشمه، این افراد را در نزدیکی میکروفن خواهید یافت.
از آنجا که اندیشه امام قلی به اندیشه مولانا نزدیک و از او سیراب شده بعید نیست که این غزل از مولانا که در ذیل می آید در شکل گیری نوحصار دیزباد بی تاثیر بوده باشد.
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها & زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم & زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد&زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود & چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی الله گویان میشوی & آن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی & آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرا
گر چشم تو بربست او چون مهرهای در دست او & گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن & گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان & یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان & کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
من فکر می کنم اینکه شب قبل از نوحصار افرادی برای مهیا کردن جای نشستن و احیانا بار گذاشتن آش، به نوحصار می روند، به دلیل همین دعا و نیایشی بوده که در آنجا انجام می شده. اینکه در شب قبل از نوحصار برای دعا و نیایش به نوحصار می رفته اند و بعدها در چرخشی تاریخی افراد برای مهیا کردن جای نشستن افراد دیگر و تدارکات لازم به نوحصار می روند.
بانک شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش & چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا
گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت & فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا
دعا و ناله شب نوحصار برآورده می شود. اما دل امام قلی آنها را نمی خواهد بلکه او جویای حق است. چیزی که تنها امام می تواند برای او به همراه داشته باشد. بنابراین به امام می گوید:
گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان & گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا
گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم & من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا
جنت مرا بیروی او هم دوزخست و هم عدو & من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری & که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا
گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت & هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی
ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن & تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را
اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود & یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا
به نظر بنده این ابیات که در بالا مشاهده می کنید، اوج اخلاص و بندگی است. آنچه در اندیشه امام قلی به وضوح دیده می شود. زیرا طریقه او این مسیر را برایش تدارک دیده است. حرکت از خانه کلو تا بالای قلعه و سپس چشیدن خاک دقیقا تداعی گر بیت زیرین است. مولانا می گوید:
چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد & ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا
در واقع مسیری که امام قلی در نوحصار به ما نشان می دهد، مسیری است که انسان شایسته است در آن فانی شود. آن مسیر مسیر حرکت به سوی حقیقت است.
که یکی هست و نیست جز او - وحده لا اله الا هو
امام قلی می خواهد به ما بیاموزد که همه چیز غیر از «هو» برابر با «لا» یا همان نیستی است. پس می گوید که خودتان را در برابر هیچ فنا نکنید. چیزی که ارزش داشته باشد و آن ذات پاک امام است. در پایان او این مفهوم را با دعایی به پایان می برد. می گوید که اگر انسان ها «خربندگی» پیشه کرده اند، خدایا خر را از آنها بگیر.
«خر» در این روایت نماد همه چیزهای بزرگی است که «هو» نیستند و لاجرم در نظام فکر مولانا و امام قلی برابر با «هیچ» هستند.
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی & پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا
گفتا که من خربندهام پس بایزیدش گفت رو & یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
گزیده غزلیات شمسٍ (1387)، جلال الدین محمد بلخی، به کوشش دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات امیرکبیر، صص 4و5
«میرشاهی های دیزباد نیشابور»: دیزباد نیشابور روستایی مردمی از مناطق مختلف را گرد هم آورده که عمده آنها فامیلی میرشاهی دارند. میرشاهی های دیزباد نیشابور به گفته برخی منابع از نسل حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشند. گویا حضرت حمزه سید الشهدا فرزندی به نام مصیب داشته که به ایران آمده و میرشاهی های دیزباد از نوادگان مصیب هستند.
البته در مناطق اهواز، زابل، شهر های شمالی نیز خانواده های میرشاهی هستند که تقریبا می توان گفت که وابستگی خاصی با میرشاهی های منطقه دیزباد نیشابور ندارند.
با این حال داستان ها و روایات منقول زیادی در فلکلور مردم دیزباد وجود دارد که از ورود میرشاهی های دیزباد نیشابور خبر می دهد. اکثر میرشاهی های دیزباد نیشابور اینک در شهرهایی نظیر مشهد، نیشابور، تهران و کشورهایی نظیر استرالیا، ایالات متحده امریکا، نروژ، سوئد، فرانسه، بریتانیای کبیر، کانادا، هلند، نیوزلند، آلمان، فنلاند و ... ساکن هستند.
گروهی از میرشاهی ها نیز در منطقه سیرجان استان کرمان حضور دارند که 400 سال پیش با میرشاهی های منطقه دیزباد نیشابور در یک مکان زندگی می کردند. اینان تنها گروه میرشاهی هستند که با میرشاهی های دیزباد تا حدودی ارتباط دارند.
دیزباد نیشابور یکی از روستاهایی است که در آن لهجه مردمانش اگر چه بسیار شبیه لهجه نیشابوری می باشد اما تفاوت جزئی در آن وجود دارد که این نوشتار به طور مختصر آن را مورد بررسی قرار می دهد. ضمن اینکه می خواهم تفاوت لهجه دیزباد نیشابور را با روستای قاسم آباد مشهد در مقام مقایسه قرار دهم.
دیزبادی ها می گویند:
اَرِت گوفتُم
اَرِش گوفتی
چی اَر گوفت؟
اَرِت مُگُم
اَرِش گُویی
اَرِت گُوَ
یک چیزی اَستَن بیار
تا اینجا به زبان معیار گفتیم:
به او گفتم
به او گفتی
چی گفت؟
به تو می گویم
به او بگویی
به تو بگوید
یک چیزی بگیری و بیاوری
حالا برای اینکه این را تبدیل به لهجه نیشابوری کنید باید همه «اَر» ها را تبدیل به «وَر» کنید.
اگر می خواهید همه اینها را تبدیل به لهجه قاسم آبادی کنید باید همه «اَر» ها را تبدیل به «وُر» کنید.
دیدید چقدر ساده است. پس اگر لهجه نیشابوری یا دیزبادی یا قاسم آبادی یاد دارید با همین قاعده بسیار ساده می توانید به دو لهجه دیگر نیز صحبت کنید.
پدر بزرگ مرحومم همیشه به واژه «ورزش» می گفتند: «ارزش».
این نشانه پایبندی ایشان به لهجه دیزبادی شان بود. لطفا برای آرامش ارواح درگذشته تمام درگذشتگان بویژه این مرحوم فاتحه و اخلاصی قرائت کنید.